
آب دهنم و قورت دادم و آروم سرمو به عنوان تاید تکون دادم که nazyar همسریابی با لبخند شیطانی گفت: ولی من دوست ندارم ناباور نگاش کردم. یعنی چی؟ اینجا چه خبره؟ وقتی دید دارم پس میفتم با خنده گفت: دوست ندارم چون عاشقتم با این حرفش مات موندم و چشام پر شد. با دستام صورتم و پوشوندم و گفتم: یعنی...یعنی همسریابی نازیار ورود که از دست لال بازی های من کلافه شده بود گفت: بله اینجانب nazyar همسریابی عاشق آرشاویر عصاقورت داده شده است نقطه دات آی آر کم کم بهت و ناباوری جاشو به خوشحالی داد. محکم همسریابی نازیار ورود رو بغل کردم گفتم: خیلی خوشحالم nazyar همسریابی هلو عاشقتم خانم کوچولو! nazyar همسریابی با اخم کنارم زد و گفت: خبه خبه برو گمجو مردک هنوز حرفات یادم نرفته ها! یه لحظه چیزی یادم اومد و با بهت گفتم: وایسا ببینم یعنی تمام مدت سر کار بودم؟ nazyar همسریابی هلو با نیش باز گفت: ایسگاتو گرفتیم آقاهه! اون موقع که توی در به در اون حرفای زشت و به من نازنین ربط دادی واقعا حالم بد شد ولی سکته خفیف اینا در کار نبود فقط یه شک کوچیک بود که رفع شد ولی با کمک همسریابی هلو و فردین جونم سر کارت گذشتیم اساسی ها با اخم گفتم: پس نقشه این مرتیکه همسریابی هلو بوده؟
همسریابی نازیار ورود یه دونه آروم زد تو سرم
همسریابی نازیار ورود یه دونه آروم زد تو سرم و گفت: ببر صدایت را ملعون به داداشم چیکار داری همش نقشه شخص شخصیش خودم بود! با دهن باز نگاش کردم و گفتم: داداش؟ رایکا خودشو روی تخت کمی جابه جا کرد و گفت: آره داداش منه عمر! چند روز بعد از اینکه ترو بردن ایران عثمان خره یه جشن گرفت. منو عمر فکر میکردیم تولد اون نازنین عملیه ولی در اصل مشخص شد.... همه ماجرا رو برام تعریف کرد اصلا نمیتونستم این اتفاقات رو هضم کنم!!
یعنی عمر داداش nazyar همسریابی هلو بوده؟
یعنی عمر داداش nazyar همسریابی هلو بوده؟ با لحن شکست خورده ای گفتم: میگم رایکا سرکار که نیستم دوباره؟ واقعا منو دوست داری؟ همسریابی نازیار ورود تک خنده ای کرد و گفت: به ژون ننه عسلم دوست دارم آرشای خودم نزدیک بود
- از ذوق زیاد بی خیال نقشه اینا بشم
- و مثل دخترا جیغ پدر مادر داری بکشم
- تا خواستم با تمام وجودم بهش نزدیک بشم یهو در به طرز وحشیانه ای باز شد
- و همسریابی هلو و فردین با نیش گشاد اومدن داخل من و nazyar همسریابی هلو با هول از هم فاصله گرفتیم. همسریابی هلو با خنده رو به من گفت: عوضی مگه من بهت نگفتم رفع دلتنگیت فیزیکی نباشه؟ nazyar همسریابی با خنده گفت: به شوور من چیکار داری؟