صاف نشست و دیگر هیچ نگفت توی کوچه که پیچید همان ابتدا نگه داشت و من پیاده شدم، قرارمان بود که من زودتر وارد شوم و چند دقیقه بعد او بیاید درب آسانسور که باز شد سایت ازدواج و سایت دوهمدم ورود هردو جلوی در ایستاده بودند، به آغوش کشیدمشان و بگ کادو را بدست رویا دادم تو بازم زحمت کشیدی ؟ شالم را از سرم کشیدم و گفتم: از این حرفا نزن رویا که موهایم را دید جلو امد، لمسشان کرد و گفت: اتو کشیدی؟
saite hamsaryabi.ir باورت میشه
آره چشمانش را گشاد کرد و گفت: باورم نمیشه saite hamsaryabi خندید و رویا گفت: saite hamsaryabi.ir باورت میشه هلن بار اولشه اتو به موهاش میکشه ؟ سایت دوهمدم ورود توی نچرال بودن هلن خانوم که شک ی نیست و بعد چشمک ی زد و رفت رویا باز هم مرا بوسید و گفت: قربونت برم من خیلی خوشگل شدی به آشپزخانه رفتم و گفتم: بوهای خوب ی رویا دستم را کشید در یخچال را باز کرد و گفت: اینو ببین توی یخچال یک کیک خانگ ی بدون خامه بود و چند ظرف ژله به سمتش چرخیدم و گفتم: خودت درست کردی؟
با ذوق دستانش را به هم کوبید و گفت:
آره قربونت برم خاله جون کدبانو شدی هم سرش را از گوشی اش بلند کرد و گفت: بعد از هشت سال تازه داره شکوفه میزنه بلند خندیدم و سایت ازدواج دمپایی روفرشی اش را از پا کند و به کمر و کتف saite hamsaryabi.ir کوبید و همین دیوانه بازی هایش بود که عاشقش بودم زنگ خانه به صدا درامد و من چرخ خوردم سمت کابینت تا خنده ای که بی اختیار به لبم امد را نبینند saite hamsaryabi.ir در را باز کرد.
بهترین همسر سایت همسریابی که وارد سالن شد
و رویا رفت برای خوشامد گویی بهترین همسر سایت همسریابی که وارد سالن شد من برگشتم و سعی کردم که نیشم تا بناگوش باز نباشد سنگینی نگاه رویا و saite hamsaryabi حس میشد که می خواستند واکنش مرا با دیدن ببینند بهترین همسر سایت همسریابی جواب سلامم را داد و کامل بی خیال روی مبل نشست جوری که لحظه ای جا خوردم و از خودم پرسیدم واقعا چیزی بین من و او هست؟
ولی او استاد وانمود کرده بود.. . رویا با ترسی که توی صورتش مشهود بود به آشپزخانه آمد، دسته گل اهدایی برهان را روی میز گذاشت و قبل از اینکه چیزی بگوید من گفتم: نگفتی هم هست جلو آمد دستم را گرفت که saite hamsaryabi وارد آشپزخانه شد و گفت: من همون اول گفتم بهت بگیم اما رویا گفت اگه بفهمی برهان هست نمی ای سایت ازدواج نالید نمی اومدی مگه نه ؟ معلومه که می اومدم چرا همچین فکر ی کردی؟
با خوشحالی گفت: واقعا میگی ؟ جشن سالگرد ازدواج شماست مگه میشه نیام ؟ رویا گونه ام را بوسید و با هم به سالن رفتیم به رسم هرسال فیلم عروسی شان را گذاشتند، آن زمان من هفده ساله بودم صورتم کامال بچگانه بود و با ان لباس کوتاه و چین دار تمام مدت وسط پیست می رقصیدم، از همان موقع ها هم زیبا می رقصیدم برهان به صفحه تلوزیون خیره بود و آنقدر حواسش پرت بود که به صحبت سایت دوهمدم ورود هم واکنش نشان نداد. .. saite hamsaryabi تعریف میکرد شب عروسی شان آنقدر که همه سرشان به مهمانها گرم بوده یادشان رفته برای عروس و داماد غذا ببرند، غذا تمام شده و انها مجبور شدند پیتزا بخورند! بهترین همسر سایت همسریابی باالخره نگاهش را از رقص من گرفت و با اینکه نمی دانست جر یان چیست به خنده ما خندید، بشقاب میوه ام که خیار و سیب پوست گرفته بودم.