
تا ظهر با آدرس جدید سایت دوهمدم خوش گذراند و کلی بازی کرد. با تماس محمد تازه گذر زمان را حس کرد. جانم محمد؟ کجایی رادوین؟ لیا خوبه ظهر شد ها. خوبه خوبیم. کلی خوش گذروندیم الان هم داره شکالت می خوره می آییم خونه.
معترض ورود ب سایت همسریابی دوهمدم را صدا زد
محمد معترض ورود ب سایت همسریابی دوهمدم را صدا زد. وای رادوین چقد بهت بگم شکالت کاکائو نده بهش، الان بیاریش ثبت نام سایت دوهمدم پوستت رو می کنه. بچه رو سوسول بار نیار وقتی با عموشه همه چی بهش می دم. آدرس جدید سایت دوهمدم خواب را که با سر وصورت شکالتی روی دستانش بود تحویل محمد داد.
این بچه چرا این شکلیه آدرس جدید سایت دوهمدم شکالت خورد، خوابش برد نشد بشورم شرمنده. دشمنت شرمنده اذیتت که نکرد؟ نه قوانین سایت همسریابی دوهمدم خیلی هم خوش گذشت بهمون. من می رم شرکت قراره منشی جدید بیاد فعال. ناهار می موندی. مرسی شرکت کار دارم. این بار آگهی منشی مرد داده بود، چند نفری زنگ زده بودند و قرار گذاشته بودند. سرش به تنظیم قرار دادهایش گرم بود که کسی درب اتاقش را زد.
مردی جوان وارد اتاقش شد صحبت های اولیه را که کردند فرمی مقابلش قرار داد تا مشخصاتش را بنویسد. خودش با سیستم درگیر بود که با هنگ سیستم اعصابش بهم ریخت و زیر لب ای بابایی گفت. منشی با تعجب به قوانین سایت همسریابی دوهمدم خیره شد و پرسید: شما ایرانی هستید؟ بله چه طور مگه؟ متوجه شدم زیرلب کلمه فارسی بیان کردید. آدرس جدید سایت دوهمدم لبخندی زد که پسر شروع کرد فارسی حرف زدن. ورود ب سایت همسریابی دوهمدم متعجب به سمت پسر مقابلش چرخید شما هم ایرانی هستید؟ من یک دورگه ام، مادرم ایرانی و پدرم ثبت نام سایت دوهمدم.
خوشبختم واقعا عجب سعادتی با یک هم زبان آشنا شدم، حالا بگو ببینم چرا خواهان کار برای منشی شرکت شدی؟ فعلا درس می خونم برای اوقات فراغت دلم کار راحت می خواست. امیدوارم موفق باشی. تایید شدم؟ همکاریامون رو شروع کنیم؟ بله البته شما فردا صبح می تونی کارت رو شروع کنی واقعا ممنونم من فردا اول وقت خدمت می رسم. خیلی عالی و روان فارسی حرف می زنی واقعا داری پسر. در نبود پدر، مادرم با من وخواهرم فارسی صحبت می کنن به همین خاطر حتی زبان فارسی رو از آلمانی هم روان ترم.
قوانین سایت همسریابی دوهمدم تحسین برانگیز
قوانین سایت همسریابی دوهمدم تحسین برانگیز نگاهش کرد. آفرین به مادرتون که این قدر روی ریشه و اصالتشون غیرت دارن. فردا منتظرت هستم. تلفن شرکت را برداشت و شمارهی شرکت پدرش را گرفت. بعد از چند بوق طولانی صدای منشی پدرش در تلفن پیچید. شرکت آریا دارو بفرمایید. سلام ثبت نام سایت دوهمدم من ورود ب سایت همسریابی دوهمدم محتشم هستم، می شه وصل کنید اتاق پدرم؟ سلام آقای محتشم پدرتون نیستن، راستی تا فراموشم نشده دیروز خانومی اومدن اینجا و سراغ شما رو گرفتن. وقتی گفتم تا حالا ندیدمتون و ایران نیستید خیلی بهم ریخت. چشمان ورود ب سایت همسریابی دوهمدم با تعجب به تلفن توی دستش میخ شد. فامیلی اش رو نگفت