داشت آروم گریه میکرد...به ندرت اشک احسانو دیده بودم واقعا خیلی سخت شکسته که داره گریه میکنه... آدرس جدید سایت همسریابی تورانو همیشه یه قانون داشت که میگفت...الکی گریه کردن خوب نیست آدم باید گریه هاشو واسه وقتی بزاره که دیگه له شده و کاری از دستش بر نمیاد. ..اونجاست که گریه فقط میتونه ارومش کنه.... بیست دقیقه ای از موندنم گذشته بود... تا الانشم زیاد صبر کرده بودم...
واسه همین پاشدم واز پشت سر رفتم واستادم پشت سر آدرس جدید سایت همسریابی توران. کمکم کن چیزی نگم از این بدتر شه. دستم آروم گذاشتم روشونه اش رو چمنا نشسته بود پاهاشو جمع کرده بودو دستاشو دور زانواش حلقه کرده بود. دستمو رو شونه اش گذاشتم با دیدنم انگار خورشیدو تو آسمون شب دیده بود از تعجب پاشدو سرشو انداخت پایین. ..دستی روی چشماش کشید .. داداش بزرگه ب جون خودم...تموم شد...دلگیر نشو...آره آره اش...اشتباه کردم بهت نامردی نکردم. ..به..جون خو...خودت
ادرس جدید سایت همسریابی توران که از داداش واسم عزیز تری نمیخواستم این
ادرس جدید سایت همسریابی توران که از داداش واسم عزیز تری نمیخواستم این. ..اینطوری شه. ...مقصر من نبودم. ......تا چشم باز کردم دیدم....تمام زندگیم شده بود...آری جون آدرس جدید سایت همسریابی توران 81. ...نه. ..نه میدونم دیگه آدرس جدید سایت همسریابی توران۸۱ روعددی حساب نمیکنی جون آنا هیچ...هیچ وقت قصدم نامردی نبود....آدرس جدید سایت همسریابی توران... پس چرا بهم نگفتی خاطرشو میخوای..
آدرس جدید سایت همسریابی توران۸۱ جون تو نمیتونستم
آدرس جدید سایت همسریابی توران۸۱ جون تو نمیتونستم میترسیدم نشهه میدونستم تو ساده از این حرف نمیگذری آدرس جدید سایت همسریابی توران 81 منم آدمم دل داشتم... الان یه خورده دیر نیست..چرا نیومدی خاستگاری. ..؟ چی باعث شد که این بشه... آدرس جدید سایت همسریابی توران 81 من در حد آدرس جدید سایت همسریابی توران نبودم.آذین باید مث ملکه ها زندگی میکرد...تمام زندگیمو تا الان گذاشتم که در حدش بشم...
اما من کجا آذین کجا.... من دست پرورده باباتم داداش من. ..اونی که الان کنار آذینه از بابای آدرس جدید سایت همسریابی توران بهتر میتونه آذینو خوش بخت کنه...من نهایتا کنار مامانم میزاشتمش تو یه خونه... اما الان آذین یکی از بزرگ ترین خونه های تهران بنامش میشه... نه تنها رضا. ..من از همه خاطر خواهاش پایین تر بودم...با چه رویی بیام آذینو بخوام آخه داداش من...
من نوچه داداش کوچیکه آذینم. ...مطمئن بودم نه میشنوم...آخه چطور ممکن بود تو بدونی و ازم دلگیر نشی. ..بهت حق میدادم من بزرگ شده ی خونه شما بودم....من همیشه داداش کوچیکه آنا بودم...اما نمیخواستم داداش بمونم ادرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر توران... میترسیدم آذین از دستم بره...توهم دیگه نگام نکنی که الانم همین شد. .. اینو که گفت رفتم جلو وشونه هاشو گرفتم سرتو بگیر بالا...سرشو بالا نگرفت. تو از ترس اینکه ازت دلگیر شم نگفتی... تو از ترس اینکه من مانع بشم نگفتی..