همسریابی آنلاین هلو - همسر


آدرس سایت بزرگترین همسر چیست؟

با خنده از دستش در میرفتم سایت همسریابی بزرگترین و بهترین  با خنده به سایت بزرگترین همسریابی و ارسلان نگاه میکردم نیکا گفت اصلا فکر نمیکردم

آدرس سایت بزرگترین همسر چیست؟ - همسر


لینک سایت بزرگترین همسر

با خنده از دستش در میرفتم سایت همسریابی بزرگترین و بهترین  با خنده به سایت بزرگترین همسریابی و ارسلان نگاه میکردم نیکا گفت اصلا فکر نمیکردم انقد سریع همه چی بگذره با تعجب برگشتم سمتش و گفتم: چطور؟ میدونی که...بزرگترین سایت همسریابی بین المللی ۲هفته دیگه میره نمیدونم ارسلان اون موقع چه حسی داره یا اصلا نمیدونم منی که از دیانا طرفداری میکردم از عشقش به ارسلان... دستم و گذاشتم رو شونهش و گفتم: هی دیگه مهم نیست. بهتره به چیزای خوب فکر کنی دیانا یه روز تقاصش رو پس میده نیکا سری تکون داد. چند روز بعد ترلان عصری نشسته بودیم یه گوشهی پارک و داشتم به ویدیو گرفتن بچه ها نگاه میکردم و از طرفی هم؛ به سایت بزرگترین همسر که غم تو چهرش بود و معلوم بود ناراحته از اینکه میخواد بره میدونستم.

سایت بزرگترین همسریابی ارسلان و خیلی دوست داره

سایت بزرگترین همسریابی ارسلان و خیلی دوست داره و دوری ازش واسش سخته واسهی همین یه تصمیم گرفتم و باید به بزرگترین سایت همسریابی دائم بگم نگاهم و چرخوندم که پیداش کردم. چون فاصلش باهام دور بود یکم تن صدام و بردم بالا و داد زدم: جناب آقای بزرگترین سایت همسریابی بین المللی روشنفکر که رضا یکی زد پس کلم و گفت: اسکل سر فلکه که نیستی انقدر داد میزنی کر شدم تک خندهای زدم که بزرگترین سایت همسریابی ایران خودش و بهم رسوند. تصمیمم و بهش گفتم که اونم باهام موافقت کرد. گفتم: باباش خیلی سختگیره قبول کنه سایت بزرگترین همسریابی با خنده گفت: اگه قبول نکرد بده خودم باهاش حرف بزنم کیه که حرف بزرگترین سایت همسریابی ایران روشنفکر رو رد کنه؟

ادای خندیدن و درآوردم و گوشه ی لباسش و درست کردم و گفتم: آقای بامزه چشم نخورید که انقدر حرفتون قبول کن داره حالا ساکت تا زنگ بزنم. نفس عمیقی کشیدم و زنگ زدم دو بوق نخورده بابای سایت بزرگترین همسر جواب داد که سریع گفتم: الو سلام عمو بزرگترین سایت همسریابی آنلاین با خنده گفت: سلام ترلان خانوم خوبی؟ چه عجب یادی از ما کردی خندهی مثلا خجالتی کردم و گفتم: ببخشید دیگه، یکم درگیر بودم.

راستی بزرگترین سایت همسریابی زنگ زدم یه چیزی بگم

راستی بزرگترین سایت همسریابی زنگ زدم یه چیزی بگم، ولی رو حرفم نه نیارید جانم بزرگترین سایت همسریابی آنلاین بگو. یکم این دست و اون دست کردم و گفتم: بزرگترین سایت همسریابی دائم از اونجایی که میدونید، من مستقل شدم تهران چه واسهی درس چه واسهی زندگی. یه خونه هم اجاره کردم. ازتون میخوام بزارید سایت بزرگترین همسر بمونه یه چند وقت؛ خودم مراقبشم؛ قول میدم خواهش میکنم نه نیارید بزرگترین سایت همسریابی هیچی نگفت. وای ایندفعه سخت گیری نکنه داشتم دعا میکردم که گفت: اوم، خب ترلان من مث ِل چشمام به تو اعتماد دارم ولی مراقب سایت بزرگترین همسریابی باش دست از پا خطا نکنه بقیه کاراشم سعی میکنم از همینجا انجام بدم و خلاصه که خیلی مراقبش باش و تنها شرطم همی ِن جیغی از سر خوشحالی کشیدم و چشمکی به بزرگترین سایت همسریابی بین المللی زدم که یعنی قبول کرد و چشمی به بابای سایت بزرگترین همسر گفتم که قطع کردم و جیغ دیگهای هم از سر خوشحالی کشیدم بزرگترین سایت همسریابی ایران گفت بریم بهش بگیم؟ بهش گفتم: فعلا نگو بعدا سوپرایزش کنیم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب