بعد از ده روز اومدی بگی دلت می خواد کلاه سبز بپوشی؟ مسخره نکن موسسه همسریابی آغاز نو ورود! من که موبایل ندارم به کسی زنگ بزنم دوست هم ندارم خوب موسسه همسریابی آغاز نو ورود رفتن تنها دلخوشی منه! زیر لب غر زدم: بفهم دیگه! نمی تونم بهت زنگ بزنم! چند لحظه مکث شد و بعد نوشت: حالا چرا سبز؟ رنگ دیگه ای نبود؟ انگار مغرش راه افتاده بود و فهمیده بود یه خبری هست مسخره نکن خوب اون روز به نظرم قشنگ اومد خریدمش!
نزدیک ترین موسسه همسریابی آغاز نو به خونتون
خوب کاری نداره همین الان پاشو بذارش سرت برو نزدیک ترین موسسه همسریابی آغاز نو به خونتون! نه موسسه همسریابی آغاز نو پنل کاربری دلم نمی خواد برم! خوب کجاموسسه همسریابی آغاز نو پنل کاربری؟ اوم شاید؟ شاید که نشد حرف وقتی می گی موسسه همسریابی آغاز نو نه اگه موسسه همسریابی آغاز نو صفحه اصلی نمی خوای بری باید با قاطعیت بگی نه! خوب مثل اینکه گرفته بود جریان چیه! این یعنی خیلی هم خنگ نبود و می شد بهش یه امیدی بست خوب راستش خیلی وقته نرفتم خرید ولی دلم یه قهوه درست و درمونم می خواد خوب این همه کافی شاپ کلاه سبزتو می ذاری سرت و می ری یکی از این کافی شاپی که تو شهر هست خوب
می خوام با یه موسسه همسریابی آغاز نو دو نشون بزنم
آره ولی من می خوام با یه موسسه همسریابی آغاز نو دو نشون بزنم یعنی هم بری خرید هم کافی شاپ؟ اینم میشه گفت! خوب! ؟ سعی کردم مراکز خریدی که می شناختم بیارم تو ذهنم نباید اسم می گفتم باید یه مشخصه می دادم که بفهمه بدون اینکه موسسه همسریابی آغاز نو صفحه اصلی بگم یا اسم خیابونو بگم فکر کردم موسسه همسریابی آغاز نو ورود نوشت: کجا رفتی؟ خوب دارم فکر می کنم کجا قهوه های خوبی داره! باور کن من که فرق قهوه رو با قهوه تشخیص نمی دم هر چی تلخ باشه می خورم میگم موسسه همسریابی آغاز نو! نخیر من اینجوری نیستم باید قهوه اش خاص باشه!