
چند لحظه سایت همسریابی نازیار شیدایی کرد، انگاری داشت توی ذهنش جملمو تجزیه و تحلیل میکرد... دستشو سایت همسریابی نازیار هلو ته ریشش کشید و گفت: نازیار سایت همسریابی نه وقت نمیکنم، چند روز سایت همسریابی نازیار ازدواج موقت هر جا خواستی میریم، خودمون دو تا زیاد از نه گفتنش تعجب نکردم اما مطمئن بودم دلیل مخالفتش کار نیست... لبامو ورچیدم و گفتم: زیاد نمیمونیم که، زود برمیگردیم، بریم دیگه...
قاشق و چنگالشو نازیار سایت همسریابی موقت و دائم بشقاب جلوش گذاشت
قاشق و چنگالشو نازیار سایت همسریابی موقت و دائم بشقاب جلوش گذاشت و جدی گفت: نازیار سایت همسریابی نه دنیز، نه دیگه هیچی نگفتم، اصرار بیشتر از این بی فایده بود، نه سایت همسریابی نازیار شیدایی حوصلشو داشتم، نه روی نازیار سایت همسریابی تاثیری میذاشت، از طرف سایت همسریابی نازیار ازدواج موقت هم نمیخواستم اذیتش کنم، شاید اگه میرفتیم بهش خوش نمی گذشت و اونموقع بود که به نازیار سایت همسریابی موقت و دائمی خوش نمیگذشت بعد از مرتب کردن آشپزخونه ازش خارج شدم و بی توجه به نازیار سایت همسریابی موقت و دائم که سایت همسریابی نازیار هلو کاناپه نشسته بود و مشغول گوشیش بود سمت اتاق خواب رفتم... تحمل سردیشو نداشتم و حال که بی دلیل رفتارش عوض شده بود ترجیح میدادم پیشش نباشم، اینجوری راحت تر بودم...
سوییشرتمو از سایت همسریابی نازیار هلو چوب لباسی برداشتم
سردم شده بود، سوییشرتمو از سایت همسریابی نازیار هلو چوب لباسی برداشتم و پوشیدمش و سمت تخت خیز برداشتم… کشوی میزکنار تختو باز کردم و دنبالش گشتم و خیلی زود پیداش کردم، جلوم گذاشتمش و خودکارمو نازیار سایت همسریابی موقت و دائم دستم گرفتم و قبل از نوشتن کش و قوصی به بدنم دادم... خیلی وقت نبود که شروعش کردم اما قدر یه دنیا دوسش داشتم، شاید چون زندگیش کرده بودم، نفس کشیده سایت همسریابی نازیار ورود کاربران تک ت ِک لحظه هاشو یه رمان، یه قصه، قصه ی دو نفر، دو نفر که از یه جایی به بعد سرنوشتشون به هم گره خورد، گره ای که بازشدنی نبود، کور بود از زبا ِن نازیار سایت همسریابی گوشیمو توی دستم فشار دادم، نمیخواستم بفهمه، نمیخواستم مدام نگرانم باشه پشیمون بودم؟ شاید، نمیدونم، اصلا نفهمیدم چی شد، نمیدونم عشقش چی به سرم آورد که یهو دیدم اینجام ؛ تنها جایی که توش آرامش داشتم تیرکشید، پوزخند زدم ؛ معلوم نبود تا کی بتونه دووم بیاره دردش جلوی درد فک ِر فردا روزی که قرار بود نباشم درد نبود، هیچی نبود... د ِر تراسو باز کردم و آروم بستمش، نمیخواستم متوجهم شه...
محکم ازش کام گرفتم و دودشو با حرص بیرون دادم... گیرکرده بودم، آره، کم آورده بودم دلم میخواستش، بی قرارش سایت همسریابی نازیار ورود کاربران، اما چجوری میتونستم نازیار سایت همسریابی موقت و دائم چشماش زل بزنم وقتی وق ِت دل کندن ازش داشت سر می رسید؟ چجوری میتونستم تنهاش بزارم؟ بعد نازیار سایت همسریابی موقت و دائمی چی سرش میومد؟ نازیار سایت همسریابی موقت و دائمی زندگیشو با خودخواهیم تباه کرده سایت همسریابی نازیار اناهیتا، زندگی کسی که همه زندگیم بودو به آتیش کشیده بودم، سایت همسریابی نازیار شیدایی میتونستم خودمو ببخشم؟ مشتمو به دیوارکوبیدم، فکرم به هم ریخته بود، چیکار باید میکردم؟ ِپشت شیشه ی تراس دیدمش ؛ با همون چشما ِی مهربو ِن همیشه نگران دلم سمتش پر کشید اما جسمم دقیقا برعکسشو نشون داد صدای باز شدن درو از پشت سرم شنیدم و صداش.