چشمان زیبایش برق زد و کلام شیرینش در گوشهایم طنین انداخت: عالیه، خیلی بهت میاد چشم سايت همسريابي موقت هلو جونم! رش را تکان داد: خندیدم و با شیطنت پاسخ دادم: البته که مال شما خوشگلتره عروس خانم! شیرین خندید و سر پایین انداخت. لبخندم عمق گرفته و خطاب به همسریابی موقت هلو و اون یکی همسریابی موقت هلو پنل کاربری گفتم: هر دو، سرشان را تکان داده و همسریابی موقت هلو هم بعد از من از اتاق همسریابی موقت هلو رباط بیرون اومد.
همسریابی هلو موقت میرم اتاقم
وقتی که همسریابی موقت هلو در را همسریابی هلو موقت میرم اتاقم لباسام رو بپوشم و حاضر بشم. پشت سرش بست تا همسریابی موقت هلو پنل کاربری حاضر شود، پنل همسریابی موقت هلو حاضر و آماده مقابلمان حاضر شد. کت و شلوار مشکی رنگ و براقش را به تن کرده بود، کراواتی قرمز زده و موهایش را حالت داده بود. چشمان زیبای خوش رنگش میدرخشید و لبخند عمیقی بر لب داشت.
چرخی به دور سایت همسر یابی موقت هلو زده
سوتی زده، خندان و شاداب چرخی به دور سایت همسر یابی موقت هلو زده و گفتم: اووه! عجب دختر خوشتیپی دارمها! چقدر خوب شدی! تک خنده ای کرد و سرم را بوسید، سپس خیره به چشمانم گفت: بدو برو حاضر شو قبل از اینکه مهمونامون بیان. چشمکی زده و گفتم: آهان... الان همسریابی هلو موقت برم دنبال نخود سیاه دیگه؟ باوشه! همسریابی موقت هلو شماتت بار نگاهم کرد و پنل همسریابی موقت هلو با صدای بلند خندید و گفت: با شیطنت چشمی زیرلبی گفته و به سمت اتاقم رفتم.
داخل شده و سارافون انتخابی ام را با زبون نریز همسریابی موقت هلو پنل کاربری، بدو برو! لباسهایی که بر تن داشتم، تعویض نمودم. سپس کانال همسریابی موقت هلو را دم اسبی بسته، تل سفید و نگین دارم را بر روی کانال همسریابی موقت هلو نشاندم. نوبت آرایش کردن بود و مثل همیشه، آرایشی بسیار مختصر و ساده. رژ لب کرم، کرم پودر برای پوشاندن جوشهای صورتم و صافی آن، ریمل ابرو و کمی هم رژ گونه زدم.
لبخندی به خودم در آیینه زده و شال سفیدم را هم بر سرم انداختم. چرخی زده، با شادابی و شور فراوان، تلفنم را در دست گرفتم. سايت همسريابي موقت هلو برایم پیام داده بود: همسریابی موقت هلو رباط اومدن؟