
خانم فرهی با بهت پرسید: یعنی داری میری پیش آتوسا؟ بله آقای فرهیتا کی؟یعنی کی برمیگردی عزیزم؟ راستش معلوم نیست همه چیز بستگی به شرایط اونجا داره شاید دیگه برنگشتم استادخب آب زیرکاه! اینا رو که منم میدونستم کی قراره بری؟ کانال ازدواج موقت محمدی مکثی کرد و گفت: خب راستش همین امشب ساعت دو باید فرودگاه باشیم
ناگاه کانال ازدواج موقت محمدی از جا پرید
ناگاه کانال ازدواج موقت محمدی از جا پرید و عصبی پرسید: همین امشب؟ خب آره؟ همین امشب پرواز داری و گذاشتی ساعتای آخرم به ما گفتی؟خب این چه کاری بود؟میذاشتی یدفه میرسیدی کانادا خبرمون میکردی بیشتر سوپرایز میشدیم کانال ازدواج موقت نور با حرص جواب داد: فکر خوبیه!
منتها به ذهن خودم نرسید کانال ازدواج موقت محصنین فریاد زد: تو خیلی خودخواهی و کانال ازدواج موقت نور هم با صدای بلند گفت: نمیدونستم باید باهات مشورت کنم بحث مشورت نیست بی مغز! بحث اینه که تو فرصت هر کاری رو از من گرفتی چه کاری مثال؟
کانال ازدواج موقت محصنین عصبی فریاد زد
من مسئول انجام کارای تو نیستم کانال ازدواج موقت محصنین عصبی فریاد زد: کاش قد یه ارزن شعور توی اون وجودت بود و از جا برخاست و به طرف در خروجی رفت که صدای کانال ازدواج موقت با عکس میخکوبش کرد: تو وجود این دختر بیشتر از کل هیکل تو شعور هست بهت اجازه نمیدم بهش توهین کنی کانال ازدواج موقت محمدی برگشت و تمام نفرت وجودش را در چشمهایش جا داد و به روی کانال ازدواج موقت با عکس پاشید و از سالن خارج شد کانال ازدواج موقت نور پوف کالفه ای کشید و گفت: بفرمایید بابت این بحث پیش اومده معذرت میخوام
خانم فرهی بغضی گفت: من بابت رفتار احمقانه پسرم و بهم زدن مهمونیت ازت معذرت میخوام نمیدونم چش شده
کانال ازدواج موقت نور با اندوه جواب داد
البته حدسش کار سختی نیست کانال ازدواج موقت نور با اندوه جواب داد: اشکالی نداره سپس مکثی کرد و بغضی ادامه داد: فکر میکردم با شنیدن خبر رفتنم خوشحال میشید از اینکه مهم ترین تصمیم زندگیمو گرفتم و قراره با پدرم برم پیش تنها خواهرم زندگی کنم و از تنهایی در بیام
اما هیچکس خوشحال نشد
هیچکس بهم تبریک نگفت
چرا؟ استاد با لبخند پدرانه ای گفت: من خیلی خوشحال شدم عزیزم بنظرم بهترین تصمیم زندگیت همینه کاش منم موقعیت تو رو داشتم