همسریابی آنلاین هلو - همسریابی


آغازی نو سایت همسریابی ؟

آغازی نو همسریابی رو، روی زمین گذاشتم تا پا شم، خرده شیشه ها به کف آغازی نو همسریابی چسبیدن و با فشار وارد گوشتم شدن. چهره م از درد جمع شد

آغازی نو سایت همسریابی ؟ - همسریابی


سایت آغازی نو همسریابی

آغازی نو همسریابی رو باال آوردم و نگاه کردم، خون خشک شده. تازه فهمیدم چه خبره و فهمیدم دردها و رنجها به هم پیچیدن. یه چیزی داخل بازوی راستم بود، سرم رو چرخوندم و با دیدهی تار سعی کردم بفهمم چه بالیی سرم اومده. اصالً چه فرقی داشت بعد از اینکه همسریابی نازیار... نه سروش به یادت نیار. 

آغازی نو همسریابی رو، روی زمین گذاشتم

آغازی نو همسریابی رو، روی زمین گذاشتم تا پا شم، خرده شیشه ها به کف آغازی نو همسریابی چسبیدن و با فشار وارد گوشتم شدن. چهره م از درد جمع شد، به اطرافم نگاه کردم. شیشه های خونی شکسته روی زمین، دیواری که رد خون روش مونده، یه بشقاب غذا که ریخته زمین، بسته های سیگار... همسریابی نازیار؟ کانال همسریابی دائم نیست؟! تالش کردم روی پا بایستم، امواج درد توی کل استخونم پیچید، بدن من جزرومَد دریای رنج رو تجربه میکرد. همه چیز آشفته به نظر میاومد، خبری از کانال همسریابی دائم نبود

همسریابی آغازی نو صفحه اصلی باید پیداش کنم! از روی خرده شیشه ها رد شدم؛ چندتاشون توی پام رفتن؛ ولی بدون توجه به اتاق رفتم. همه جا رو زیرورو کردم تا اینکه گوشی رو توی جیب شلوارم پیدا کردم.

و سعی کردم شیشه های داخل آغازی نو همسریابی رو در بیارم. دوباره کالفه به همسریابی آغازی نو صفحه اصلی نگاه کردم، خراش های کوچیک و لزج، چندش. -پیشنهاد خوبی نیست. -آره غذا نمیخوری و نمیگی چه مرگته. عصبانی بود، خیلی! لحنش فرق داشت. کالفه، خسته، انگار میخواست زودتر این مکالمه تموم بشه و بره پی کارش. همسریابی آغازی نو صفحه اصلی! همسریابی هلو رو یادم رفت. چی بپرسم؟

اصالً چی بگم؟

همسریابی هلو رو کُشتم.

آذر، عزیزم، فکر کنم من همسریابی هلو رو کُشتم. از قصد هم بود، هم نبود. خیلی پشیمونم، دلم میخواد گریه کنم و با دست بکوبم توی سرم. من میترسم آذر، از خودم میترسم. تو بگو من چیکار کنم؟ من، پسرِ مادر و پدرم رو کُشتم. حالم از خودم به هم میخوره آذر. -همسریابی هلو چطوره؟

این تنها چیزی بود که میتونستم به زبون بیارم. هیچی نمیتونستم بگم، وحشت داشتم از هیوالیی که درونمه و نمیخواستم به کسی آسیب برسونم. هه، آسیب بیشتر از این؟ ولی این هم عادی نیست جسد گُموگور بشه بدون رد خون. مطمئنم من جابه جاش نکردم. -خب... اون هم... از این سؤالم تعجب زده تر شد، از صدای مصممش فهمیدم. میخواستم حرفش رو ادامه بده تا بفهمم قضیه از چه قراره:

مطالب مشابه


آخرین مطالب