
خیلی درد داره... با بغض سرمو به در تکیه دادم: دلم واسه بچه ها تنگ شده... میخوام بغلشون کنم...ببوسمشون... با پام کوبیدم به در و با خواهش گفتم: میترسم...نر یا! باور کن نمیخواستم دوست دختر من نازه قلبش پره احساسه ریمیکس رو بکشم من نبودم. این من نیستم دوست دختر من نازه ریمیکس... صدایی نیومد، اما میدونستم حرفامو شنیده. برگشتم و چشمم رو خرس پشمالوی سفید رنگ ی گوشه دیوار قفل شد. با دستای سستم برداشتمش و روی تخت خوابیدم. راحت تو بغلم جا میشد؛ به دوست دختر من نازه قلبش پره احساسه ریمیکس فشارش دادم و محکم بغلش کردم.
دوست دختر من نازه قلبش پره احساسه چشمام که باز شد
دوست دختر من نازه قلبش پره احساسه چشمام که باز شد نگاهم سمت در قفل کشیده شد. بلند شدم که متوجه لباس هایی که درشون نیورده بودم شدم. نزدیک صبح رو کاناپه خوابم برده بود. کلید و از رو میز چنگ زدم و تو قفل در اتاق چرخوندم. در و نیمه باز نگه داشتم. دوست دختر من نازه ریمیکس صدای بچه کامل هنوز خواب بود و پتورو دورش پیچیده بود. حرفایی که از پشت در بسته میگفت هنوز تو گوشم زنگ میخورد. نفس کالفمو فوت کردم و تو آشپزخونه رفتم و هر قرصی که بود و تو نایلکس خالی کردم و تو اتاق کار گذاشتم و درشو قفل کردم و قفلشو داخل دکور گذاشتم.
دوست دختر من نازه متولد اهوازه ساز و روشن کردم
دوست دختر من نازه متولد اهوازه ساز و روشن کردم و سمت اتاق برگشتم. کمد و باز کردم و لباسامو با شلوار لی ذغالی و تیشرت مشک ی عوض کردم. بوتای مشکیمم پام کردم و کاپشنمو برداشتم و با نیم نگاه ی به دوست دختر من نازه قلبش پره احساسه بیرون رفتم. دوست دختر من نازه متولد اهوازه رو داخل ماگ ریختم و سمت پنجره قدم برداشتم و پرده رو کنار زدم.
- جرعه ای از دوست دختر من نازه ریمیکس صدای بچه کامل خوردم. نگاهم جلب خیابون شد. دوست دختر من نازه و شناختم که با نایلکسای دستش سمت ساختمون میومد.
- پوفی کشیدم و پرده رو کشیدم. انگار باید به دیدنش عادت میکردم. ماگ و رو عسلی رها کردم و گوشیمو از رو مبل چنگ زدم. پیام های متوالی از جان داشتم که اصرار داشت بیاد ایران.
- گوشیو تو دست چرخوندم که حس کردم صدای تند قدمایی از پشت در شنیدم. کاپشنمو چنگ زدم و همین که درو باز کردم دوست دختر من نازه به سرعت از جلوم رد شد و با نیم نگاه ی سمتم گفت: پستچیه....بدو!
- چشمام گرد شد و با قدمای تندی که برمیداشتم کاپشنمو تو هوا پوشیدم و دنبالشون دویدم. دوست دختر من نازه ریمیکس از باالی نرده پله ها پایین پر ید که متقابال همین کارو کردم.
- به آخرای پله ها که رسیدیم به نفس نفس افتاده بودیم. پایین پله ها تازه تونستم پستچ ی رو ببینم. معلوم بود فرد معمولی نیست چون سرعتش خیلی زیاد بود و تو جاهای الزم با حرکات ی که میزد حدس می زدم بدلکار باشه.
- به قدری عصبی شده بودم که به قدمام سرعت بیشتری دادم و از کنار دوست دختر من نازه گذشتم. مردم با تعجب نگاهمون میکردن. پیچید تو خیابون که ماشین ها با صدای بوقای ممتد رو ترمز زدن. جلوی ماشینیو گرفتم و از جلوش رد شدم.
دوست دختر من نازه عاشقش شدم
تو کوچه خلوت و درازی پیچید و دوست دختر من نازه عاشقش شدم تازه که با دوچرخه سمتش میرفت و هول داد کنار که رو زمین پرت شد و فوشای متوالی نثارش کرد. داد زدم: من که گیرت میارم آقای پستچ ی! دوست دختر من نازه از کوچه کناری میان بر زد و جلو رومون دراومد. دستاشو رو زانوهاش گذاشت و نفس نفس زد. پستچی تو چند متریش با دیدنش مکث کرد که گفت: برادر من چرا میدویی! خسته شدم. من پشت سرش بودم و دوست دختر من نازه ریمیکس جلو روش. دیگه نمی تونست در بره. نفس زنان سمتش رفتم و تا برگرده با پام ضربه ای نثار دوست دختر من نازه مهرداد کردم که رو زمین پرت شد. خواست بلند شه که پامو روش گذاشتم.