
کف دست هام و گرفتم طرفش و صورتمو پر درد نشون دادم تا یه وقت طرف اونو نگیره و منو بده دستش محمد با عصبانیت زل زد به آهنگ مازندرانی زندونی آدم نشدی تو ؟ آهنگ مازندرانی زندونی در تو یه حرکت.
آهنگ مازندرانی زندونی روزگارم رو گرفت
یقه لباس آهنگ مازندرانی زندونی روزگارم رو گرفت و یه مشت زد تو صورتش!!! من ا ز وحشت خشکم زده بود اما آهنگ مازندرانی زندونی ریمیکس با همون وضعیت داغونش سریع نشست رو تختش آهنگ مازندرانی زندونیمه لات مه دلبر داری چیکار می کنی ؟؟
باربد ولی فقط زل زده بود تو چشم های محمد و یه مشت زد داخل شکمش این بار از ترس این که آهنگ مازندرانی زندونی دره دلبر بمیره جیغ زدم که کمند به سختی خودش رو رسون بهشون و دست هاش رو بند دست های باربد کرد آهنگ مازندرانی زندونی بسه برو عقب محمد کاه و ینجت زیاد شده ؟؟ باربد تن صداش رفت بالا آره زیاد شده، می خوام ببینم کی جرعت داره حرف بزنه محمد گمشو بیرون تا بعد حساب کتاب کنم باهات باربد خواست یه مشت دیگه بزنه که آهنگ مازندرانی زندونی ریمیکس دخالت کرد آهنگ مازندرانی زندونیمه لات مه دلبر اگه سر انگشتت بهش بخوره دیگه اسمتو نمیارم دست باربد رو هوا خشک شد و اومد پایین محمد گمشو بیرون مزاحم زنو بچه من نشو باربد زن و بچت ؟؟ اصلا می دونی چیه ؟
من الان بچتو با خودم می برم ببینم کی جرعت داره حرفی بزنه ؟ با خودم می برمش ببین کی جرعت داره بگه نبرش ؟؟ آهنگ مازندرانی زندونی ریمیکس داد زد: بس کنید چتونه شما ؟ من که یه گوشه خشکم زده بود! محمد تو جرعت داری نزدیکش شو آهنگ مازندرانی زندونی محکم یقشو تکون داد ببین چطور جرعتشو دارم، اما اگه تو جرعتشو رو داشتی دور بر خونه من بپلک ببین چه بلایی سر دنیا میارم، هر چی تا الان دو دل بودم بعد از این تلافی می کنم، هر چیزی که از تو باشه رو خودم نابود می کنم آهنگ مازندرانی زندونی در محمد رو محکم هول داد که خورد به دیوار و چرخید به طرف من!
اومد سمتم و دست انداخت زیر بازومو منو کشید! جیغ میزدم و محمد و آهنگ مازندرانی زندونی ریمیکس رو صدا میزنم، اما نه آهنگ مازندرانی زندونی دره دلبر به هوش بود و نه آهنگ مازندرانی زندونیمه لات مه دلبر می تونست کاری کنه!! مثل برده ها منو می کشید و من جیغ میزدم که یهو صورتشو آورد جلو و خشن تهدیدم کرد اگه صدات در بیاد تنها بشیم زبونتو می کنم فهمیدی ؟ دهنم بسته شد و دیگه مخالفت نکردم باهاش، تا رسیدیم به ماشینش منو پرت کرد داخلش و حرکت کرد.. . انگار تیک گرفته بود هی گاز میداد و با فاصله با حدودا یک مین یهو بر می گشت به من نگاه می کرد و میزد رو فرمون.. .
آهنگ مازندرانی زندونی با گیتار خشک شده بودم
آهنگ مازندرانی زندونی با گیتار خشک شده بودم! آهنگ مازندرانی زندونی روزگارم انگار تموم جرعت و زبونم از دست رفته بود! وارد حیاط خونه شد و پیاده شد اومد سمت من و دستمو کشید و از ماشین انداخت بیرون داد زد جرعت داری فقط پاتو از این خونه بذار بیرون سرمو به بالا پایین برای تأیید حرفش تکون دادم که بار داد زد برو تو اتاقت جلو چشمم نباش تا اینو گفت از خواسته با لنگون لنگون پرواز کردم به طرف اتاقم تا در اتاقمو قفل کردم یکم احساس امنیت کردم تاق باز خودمو پرت کردم رو تخت که بخاطر فشاری که به دستم اومد جیغم رفت هوا!
از درد اشک تو چشم هام جمع شد، چقدر احساس تنهایی می کردم احساس بدبختی پاهام درد می کرد، دست هامو که بخیه هاش می سوخت و با یه کشیدگی کم هم از درد می ترکیدن گریه می کردم اما چه فایده داشت ؟ حتی گوشیم هم پیشم نبود زنگ بزنم به آهنگ مازندرانی زندونی در و مامان آهنگ مازندرانی زندونی ام زندونی و به دادم برسن، آهنگ مازندرانی زندونی منو می کشت دستگیره در کشیده شد پایین و وقتی دید باز نمیشه چند بار پشت سر هم این کار رو کرد و یه لگد محکم زد