سایت همسریابی هلو


آیا همسريابي اغازنو نرم افزار دارد؟

ورودبه سایت همسریابی آغاز نو با پا لگدی به صندلیش پروند: چرا شر میگی؟ خیلی ادعاتون میشه معمارو پیدا کنید. فقط تا فردا وقت دارید... خندید.

آیا همسريابي اغازنو نرم افزار دارد؟ - همسريابي


سایت همسريابي اغازنو

 به انگشتام نرمش دادم و آروم جلو رفتم. باسری کج شده نگاهم میکرد. بوی تعفن میاد... توچند سانت ی صورتش مکث کردم. لذت ی نداره صورت داغونت و داغون تر کنم. البته از تو به... پوزخندی زدم. بیخیال. به زندگ ی اسف بارت ادامه بده. مشتمو آروم به سرش کوبیدم و عقبگرد کردم. میدونم کجان... توجام وایستادم. دستمو مشت کردم. از هیچ کس صدایی درنیومد که ادامه داد: داستان قدیمیه...یکی بود یکی نبود... یه مرد بود؛ یه مار. مار خونگ ی رده َ م َ مر یض میشه روز ها یه گوشه تو خودش جمع میشه و غذا نمیخوره رده. .. م ناراحت ساعت ها بهش زل میزنه دریغ از اینکه بدونه مرض مارش چیه. برگشتم و نگاه ب ی روحم و قفل چشمای سبز روشنش کردم.

ورودبه سایت همسریابی آغاز نو با پا لگدی به صندلیش پروند

ورودبه سایت همسریابی آغاز نو با پا لگدی به صندلیش پروند: چرا شر میگی؟ خیلی ادعاتون میشه معمارو پیدا کنید. فقط تا فردا وقت دارید... خندید. صدای خندش تو گوشم اکو شد. دستی روی چشمم کشیدم و قبل بیرون رفتن به جان و همسريابي اغاز نو ورود به اشاره کردم دنبالم بیان. قفل و تو در چرخوندم. همسريابي اغازنو برخالف انتظارم بجای اینکه تو تختش باشه روی مبل نشسته بود و با دیدنم فوری بلند شد. نگاهی کلی به سرو وضعش انداختم و رفتم تو؛ پشت سرم اوناام اومدن. مستقیم سمت پنجره رفتم و پرده شو کنار زدم. نخ سیگاری آتیش زدم و رو لبم چفت کردم. م رد؟ ُ انگشت شصتمو رو شقیقم فشردم.

حساسیتش رواین مورد عصبیم میکرد، ولی سد مقاومی دربرابرش داشتم. دود سیگار و به بیرون فرستادم و برگشتم. بار آخره این سوالو پرسیدی! اشاره کردم بشینه و روبه روی جان و سايت همسریابی اغازنو نشستم. سنگینی نگاهشو حس کردم و درآخر دست به سینه همونجا وایستاد. همسريابي اغاز نو ورود به با اشاره به جان لبشو تر کرد و گفت: فارسی میفهمه، ولی نمیتونه حرف بزنه. درست متوجه شدم؟ لبخند حرصی زدم. جواب اون معمارو پیدا میکنیم. جدی شدن و متفکر به هم نگاه ی انداختن. قبل از سوال های همسريابي اغازنو سرمو چرخوندم سمتش و انگشت اشارمو روی لبم گذاشتم. هوفی کشید و نگاه گرفت. پای چپمو رو زمین ضرب گرفتم... دقیقه ها میگذشت و همینطور جلو میرفت. یه مار مر یض و صاحبش! مطمئنی سرکارمون نذاشته؟ جان "نچ ی" زیرلب گفت. دندونامو روهم فشردم.

سايت همسريابي اغاز نو ادامه داد

سايت همسريابي اغاز نو ادامه داد: مار تو خودش جمع میشه و غذا نمیخوره... صاحبشم ناراحته که این چرا چیزی نمیخوره... یچیزیم گفت... دستی روی موهاش کشید و به جلو متمایل شد: گفت نمیدونه چ ی تو سر ماره. به نقطه نامعلومی زل زدم. همه چ ی یه فرضیه بود، ولی از یه چیزهایی مطمئن بودم: مار مر یض نبوده! جان زمزمه وار گفت: ممکنه، ولی چرا غذا نمیخورده؟!

  • نخ سیگار و رو لبم گذاشتم و پوک عمیقی زدم. چون داشته تو سر ش نقشه میچیده که صاحبش و قورت بده. همسريابي اغازنو هیی کشید: چقدر ترسناک... همسريابي اغاز نو ورود به بهت زده گفت: چطور؟ مگه میشه؟ جان با برق ی تو چشماش جوابشو داد: تو خودش جمع میشده تا ببینه جا واسه شکارش داره یا نه.
  • سايت همسريابي اغاز نو خندید، ولی خندش از روی تعجب بود. همسريابي اغازنو آروم روی کاناپه کناریم نشست. پوزخندی کنج لبم نشست. نخ سیگار و تو ظرف روی عسلی انداختم. یکی داره واسه منم همچین نقشه ای میکشه...یکی که خیلی نزدیکه... همسريابي اغاز نو ورود به با صدای لرزون ی لب زد: یه جستجوی همسریابی آغاز نو داریم!
  • ولی ک ی؟ مشتمو رو دسته کاناپه گذاشتم و بلند شدم. بااین حساب اون عوضی بچه هارو تو یکی از ملکای قدیمی خودم نگه میداره. دوتا آپارتمان تو شهر و یه ویال بیرون از شهر... کت چرم مشکیمو چنگ زدم. سايت همسریابی اغازنو با کالفگ ی بلند شد: ورودبه سایت همسریابی آغاز نو و چیکار میکنیم؟

مطالب مشابه


آخرین مطالب