آن زمان تنها ده سالم بود و تباه ی پدرم درد به جان ده ساله ام می انداخت و این خودش انتهای دردهاست که ندانی و نفهمی دلیل تمام ناکامی های پدرت، مادرت است و اوج مظلومیت پدرم آنجا بود که برایم از خوبی های مادرم قصه سرهم میکرد می دانی؟
ازدواج اینترنتی در ایران سال 99 کل پاساژ را بالا و پایین کرده بودیم
پدرم ازدواج اینترنتی در ایران پرداز خوبی بود.. . ازدواج اینترنتی در ایران اجباری با ازدواج اینترنتی در ایران سال 99 کل پاساژ را بالا و پایین کرده بودیم و دست هردو پربود از بگ های خر ید اما ازدواج اینترنتی در ایران آمار باز هم ول کن نبود ازدواج اینترنتی در ایران اجباری هلن یه چیزی میپرسم ناراحت نشو خب ؟ سر تکان دادم و او گفت: نمی خوای بر ی سرمزار مادرت ؟
نگاهم را به جلوی پایم دادم و او گفت: میدونم با خودت تو جنگ ی و صدات در نمیاد پاسخم تنها سکوت بود و او با اندکی شکایت گفت: می دونی بعضی اوقات حالم از این سکوتت بهم می خوره ؟ چرا این روزا باهام حرف نمیزنی ؟ چرا خودتو خالی نمیکنی ؟ نفسی از ته دل که بوی آه داشت بیرون فرستادم و لب باز کردم میدونی ازدواج اینترنتی در ایران آمار ؟ این چند وقته خیلی یاد گذشته میکنم...
مادرم خیلی نامرد بود، اگه نبود االن شرایط خیلی فرق داشت، اگه نبود بابام از غصه اش دق نمیکر د نامرده که همراه ما برنگشت، نامرده که چند سال از ما خبر نگرفت و غصه ی نامردی بابامو ازم گرفت.. .
ازدواج اینترنتی در ایران قانونی من همه چی تموم بود
ازدواج اینترنتی در ایران قانونی من همه چی تموم بود ازدواج اینترنتی در ایران اجباری همه چیز تمومیش سر زبونا بود، این روزا فکر میکنم مامانم واقعا از زندگی چی می خواست؟
بغضم را فرو خوردم و گفتم: ولی ازدواج اینترنتی در ایران یه چیزی رو بدون، من هیچ وقت نتونستم دوسش نداشته باشم لبش را به گونه ام چسباند، بوسید و لبخند به لبم اورد و من با دیدن یک مغازه برای اینکه بحث را کشش ندهم دستش را کشیدم به آن طرف با ذوق یکی از ست های لباس را نشانم داد و گفت: وای هلن این خیلی نازه آره خیلی، من مشکی شو می خوام و بعد به فروشنده سایزم را گفتم ازدواج اینترنتی در ایران آمار تو که سایزت همینه دوباره نگاه ی به سایز ست دستش انداختم و گفتم: نه سایزم این نیست ازدواج اینترنتی در ایران غیر ممکنه تا بوده سایز تو همین بوده خب ازدواج اینترنتی در ایران سال 99 تغییر کرده اخم هایش درهم کشید و آهسته بغل گوشم گفت: مگر میشه یه دختر تغییر کنه؟
برای لحظه ای ترسیدم ازدواج اینترنتی در ایران اجباری تیزتر از این حرفها بود و من نه تنها از خرید پشیمان شدم بلکه لعنت فرستادم به روح خجسته ام بابت کشاندن ازدواج اینترنتی در ایران به این مغازه.. چند هفته ای میشد که ضبط برنامه جدید ازدواج اینترنتی در ایران سال 99 شروع شده بود، ضبط ی که حدود بیست ساعت طول می کشید و وقتی آفیش می شد و به خانه برمی گشت جانی برایش نمی ماند که به دیدارم بیاید به شدت دلتنگش بودم و باید در اسرع وقت می رفتم تا به مراد دلم که همان دیدنش بود برسم.. .
توی کاناپه نرم و راحتش فرو رفته بودیم، پاپ کورن می خوردیم و فیلم می دیدیم، بازهم برایش فسنجان پخته بودم، حساب ی سر به سرم گذاشته و از دستپختم تعر یف کرده بود فیلم که می خواستند شروع کنند من سرم را عقب بردم و نگاهش کردم، چانه اش را لمس کردم و او گفت: خوابم میاد راست می گفت، چشمانش از شدت خستگی سرخ بودند گردنم را ازدواج اینترنتی در ایران قانونی کشیدم گونهش را بوسیدم و ب ی خیال ادامه فیلم دستش را کشیدم و اتاق خواب رفتیم روی تختش دراز کشیدیم، بوسه ای به پیشانی ام زد