نگاهی به ازدواج دائمی کردم که سرشو به پشتی صندلی تکیه داده بود و به بیرون خیره شده بود... اخمامو تو هم کردم خیلی واسم سخت بود خیلی خیلی اما گفتم. چیزی نگفت.پارک کردم کنار جاده خیلی دوستش داری؟؟؟ داد زدم ازدواج دایمی با توام. سرشو انداخت پایین...و سرشو باالو پایین کرد...باهمون لحن.داد زدم تا حاال که خراب کردی... الان ثابت کن که دوستش داری...
حرف بزنننن. آره دوستش دارم. ..که حالم اینه...آره عاشقشم نفسم به نفسش بنده...آره ازدواج دائمی بی ازدواج دائمی تلگرام دنیام به آخر رسیده...ازدواج دائمی شیدایی نمیتونم... غیرتم...با...بهترین دوستم در گیر بود اونم خیلی.. فشار محکمی به فرمون دادم با دستم اونقدر که رگام بیرون زد...
اونم مثل ازدواج دائمی طوبی دل داده بود
آنا از ازدواج دائمی تبریز خبر داشت که چقدر حساسم...اونم مثل ازدواج دائمی طوبی دل داده بود...اونم عاشق بود...و بازم تو این شرایط فعلیش ترس از دست دادن ازدواج دائمی تبریز بی تقصیر نبود...درصدی از این شکست مقصرش ازدواج دائمی اناهیتا بودم.که اگه بشنوم دیدم نصبت به ازدواج دایمی عوض شه... اما ازدواج دایمی نه تنها پارو غیرتم نزاشته بلکه به احترامش تا اینجا پیش رفته. صدامو پایین اوردم. با صدایی گرفته گفت: آره ازدواج دائمی تلگرام از ازدواج دایمی خبر داره؟ باورش داره؟
داشت اما دست. ..دست کردن ازدواج دائمی سبحان.
داشت اما دست. ..دست کردن ازدواج دائمی سبحان.بخاطر ترس از تو. وشرایط مالیم.والبته اینکه آخرین زور بهم گفت منو با یه دختر چندباری دیده. با اخم برگشتم سمتش ینی چی راست میگه؟ ازدواج دائمی دستت درد نکنه ممنون تو هنوز منو نشناختی