
میشنوی؟
- د میشنوی یا نه؟
- دوباره گوشی اش زنگ خورد و این بار بحرینی بود
- -بیاین بیرون ماشین منتظره.
- بجنبین! دستور حمله داریم.
- شماره های اخیر را باز کرد
- و شماره ی امن مهران را گرفت.
- -من دارم میرم بیرون.
- میخوام مطمئن بشم کارت تموم شد.
- مهران خمیازه کشید:
- -اگه سرعت نت بیشتر بود...
سایت همسریابی پیوند چشمانش از ترس و هراس باز شد. -هنوز اکی نیست؟ مهران خندید. -نه. پنج مین پیش تموم شد. سازمان هم اکی داد که به دستشون رسیده و فایال سالمه. منتها همه ی فایال قفلن و باید رمزیابی بشن. -قفلن؟ -آره خب داداش. اگه غیر این بود، باید به امنیتشون شک میکردیم؛ ولی بحرینی خیلی امیدوار بود بتونن رمزشون رو بشکنن. فعال خارج شو سایت همسریابی پیوند. دستور تیر دارن. احتمال داره اینور قضیه هم مسلح باشن. اونجا تا چند دقیقه ی دیگه میشه محشر کبری. بجنب! یک هفته ی بعد سهرابی خنده ی دندان نمایی زد و گلدان کوچک شیشه ای را جابه جا کرد. -اصال تصور نمیکردم یه ادعا بتونه کوهی رو جابه جا کنه که ما در طی چند سال طی طریق کردیم و جابه جا نشد. انگیزهت هر چی بود آقای بهاروند، از کمک سایت همسریابی ازدواج دائم پیوند غافل نشو. تیر غیب خورد بهشون؛ وگرنه یه تماس ناغافل ما رو نمیرسوند به ناکجاآباد هدف. سایت همسریابی پیوند لبخند زد.
سایت همسریابی ازدواج دائم پیوند نبود
-جناب سهرابی، اصوال اگه کمک سایت همسریابی ازدواج دائم پیوند نبود، من با وضعیت کنونی نفس نمیکشیدم.
بعد لب هایش را خیس کرد. -هیچ کس مثل من کمک سایت همسریابی پیوند رایگان رو لمس نکرده.
من کمک سایت همسریابی پیوند رایگان رو توی تغییرات خودم دیدم. من... من رو همون سایت همسریابی پیوند رایگان عوض کرد که شما دارین عرض میکنین میخواست کارت برنده دست من باشه. کمی کاسه ی چشمانش جوشید. قرنیه هایش سوخت و حس کرد جایی در قلبش را کسی لمس میکند. -سایت همسریابی پیوند رایگان برای من از مفهموم یه صاحب الطاف سه حرفی گذشته. سایت همسریابی ازدواج دائم پیوند برای من شده کسی که ثابت کرده
شوق سایت همسریابی ازدواج دائم پیوند برای نزدیکی
شوق سایت همسریابی ازدواج دائم پیوند برای نزدیکی به من در حد من نیست. لیاقتش رو ندارم؛ اما من رو لایق دونسته. این عاشق دوست داشتنی رو مگه میشه دوست نداشت؟ دانه ی پرارزش اشک از گوشه ی چشم سایت ازدواج پیوند سر خورد. بحرینی فیش فیش کرد. -از زنت چه خبر؟ حالش خوب شده؟ مساعد شده؟ سهرابی به جای سایت ازدواج پیوند جواب داد: -خوب میشه، اونم خوب میشه؛ فقط مرهم میخواد که عشق این پسر مرهمه. امیرحسین آه کشید و انگشتش را کشید لبه ی میز. -شنیدم دختر اکراد آزاد شده. سهرابی لبخند زد و انگشتانش را پنجه کرد داخل هم.