چرا میام امون بده. با اون ریختی نیای خوش ندارم اونطوری ببینمت... نه باشه. خونه ما تا خونه سایت همدل همسریابی اینا فاصله زیادی نداشت.پس زود میرسید... همدل همسریابی شیدا از پله ها پایین اومد. ..این چرا این شکلی آویزونه. نه آنی خانمی درد داری.... پس چی هیچی چیز خاصی نیست. میخواستم برم ازش بپرسم که صدای آیفون اومد و به سمتش رفتم. همدل همسریابی بود. ..اوه...اوه چه تیپیم زده بود.این پسرحالت عادی نداره..
درو بازکردمو کنار در منتظر بودم که بیاد داخل... یه کت شلوار که باهم از ترکیه گرفتیم به رنگ بادمجونی خیلی تیره.یه پیرهن سفید.و کراوات همرنگ کت شلوارش ویه جفت کفش ورنی مشکی... به من رسید سالم کوتاهی کرد و از کنارم رد شد انکار که نه انگار من سه ساعت عین ماست اینجام آقابرسه... بیخیال حالش خوب نیست به روش نیوردم.اما چرا دلم گرفت... باید میفهمیدم چی شده اما مگه وا میداد همدل همسریابی.
سامانه همدل همسریابی میشه دولیوان شربت بیاری
سامانه همدل همسریابی میشه دولیوان شربت بیاری.سایت همدل همسریابی اومده. از تو آشپز خونه گفت. جدی چشم... نشت رو مبل یه نفره و خیره شد به تلوزیون... اینطور خیره شده بود که انگار از اول داشت میدید فیلمو. به من صبر بده نزنم اینو توخط افق محو کنم... همدل همسریابی شیدا اومد... سالم داداشم خوبی؟خوش تیپ کردیا. ممنونم. سامانه همدل همسریابی نشست و با سر اشاره کرد که چشه.
منم بالب گفتم نمیدونم...آنی ببین داداش چه تیپی زده میخوام زنش بدم دیگه بزرگ شده. همدل همسریابی پوز خندمحوی رولبش نقش بست.... آره واقعا آریا یه دونه ازاون خوشگالشم باید باشه که به داداشم بیاد. فایده این منگل کجاش خوشگله؟
سایت همدل همسریابی همون احسان اخمو بود
نداشت سایت همدل همسریابی همون احسان اخمو بود... آذین... از پله ها اومد پایین و گفت همدل همسريابي چند لحظه میای.. سامانه همدل همسریابی پاشد رفت. نگاهم به همدل همسریابی افتاد که اخم کرده بودو و به یه نقطه خیره شده بود داشت لبشو میجویید..