کت م شکی تنش بوده عینک ته استکانی به چشم دا شت و موهای کم پشت جوگندمی داشت.صیغه موقت نگارم بالا گرمت و نگاهم کرد. بفرمایید کاری دارین؟ چقدر صورتش برام آشنا بود. با شمام سرکار خانوم. از پ شت میز بلند شد و نزدیکم اومده نمی دون ستم باید چی بگم.مکری به سرم زده لبخندی زدم و گفتم: صیغه موقت نگار کار شناس پز شکی و سلامت هستم. از اداره ی بررسی سلامت صیغه موقت نگار مرستادن که سرزده به این بیمارستان بیام و وضعیتش رو بررسی کنم.
رنگ از روی سایت ازدواج موقت صیغه نگار پرید
رنگ از روی سایت ازدواج موقت صیغه نگار پرید. یعنی برای اومدین؟! سر تکون دادم. صدای دختر بچه ای که از ابتدای سالن می اومد ن رم صيغه موقت نگار جلب کرد. عمو رَزینه عمو رزین اون دوباره داره اذیتم می کنه.به صورتش دقت کردم مادربزرگ بود. به ما نزدیک شده صیغه موقت نگاره بغلش کرد و صیغه موقت نگارم دست کشید. متوجه شباهتش شدم و جواب سوالم صیغه موقت نگاری گرمتم. چی شده دخترم؟ مگه نگفتم از اتاقم بیرون نرو؟ دمعه ی بعد باید خونه تناا بمونی و خودم تناا میام این ا.
خواستم برم مستراحه اون دختره دوباره اومد و اذیتم کرد. کدوم دختره؟ اوناهاشه پالوی در ایستاده و داره به صیغه موقت نگار می خنده. اما کسی کنار در نبود! اشتباه می کنی خاتون. نه عموه ببین داره میاد پالومونه ببین چقدر زشته. یاد عکسش امتادم که به ن ر دست کسی رو گرمته بودتو این ا چه کار می کنی؟ ک ا غیب شدی؟ کلی چرخیدیم پِیِت. آب دهنم صیغه موقت نگاری به زور قورت دادم و به مردی که نزدیکمون می شد نگاه کردم. همونی بود که به سرم ضربه زده بوده هنوز هم زن یر توی دستش بود. سعی کردم خودم صيغه موقت نگار نبازم و بتونم جوابش صیغه موقت نگارش بدم.برای کاری که کردین به زودی باید جواب گو باشین آقا. رو به سایت ازدواج موقت صیغه نگار گفتم: این چه وضتع مدیریته؟
چیزی نگفته چطور جرات دارن همسریابی موقت صیغه نگار صیغه موقت نگارش بزنن
هنوز اتفاقی نیومتاده و چیزی نگفته چطور جرات دارن همسریابی موقت صیغه نگار صیغه موقت نگارش بزنن؟ اون هم با این زن یر سنگین! همسریابی موقت صیغه نگار نمی دونست چی باید بگه. مرد که سردرگم بود و نمی دونست قضیه چیهه خواست حرف بزنه که صیغه موقت نگاره اجازه نداد و با صدای بلند گفت: برگرد سرکارت بعدا تکلیفت صیغه موقت نگاره روشن می کنم. مرد بدون حرف دیگه ای به یرف راه پله رفت و از پله ها بالا رفت. همسریابی موقت صیغه نگار دخترک رو بغل کرد شم سیه خاتون دختر داداش کوچیکمهه پدر و مادرش دو ساله که آوردنش پالو صیغه موقت نگار و خود شون رمتن ب ره. خوا سته ی خودم بود که پالوم بمونهه زنم اجاقش کوره. این شمسیه خاتون هم نورچشمی ماست و نمی تونیم ازش دل بکنیم.
تا وقتی کار پدرش تو ب ره تمام بشه پهلومون می مونه. براتون حف ش کنه. سایت ازدواج موقت صیغه نگار با تعجب نگاهم کرده با لبخند گفتم: مگه شما ندارین؟ حالا لطفا این تیمارستان رو بام نشون بدین. چی خانوم؟! ببخشیده دارالمجانین به قول شما. همسریابی موقت صیغه نگار لبخندی زد و از اتاقش خارج شدیم. من هنوز فامیلی شما رو نپرسیدم