
- -احمق، منظورش پنج سرزمین اصلی جهان زیرینه.
- گیج پرسیدم:
- -پنج سرزمین اصلی جهان زیرین؟
- اه چی میگین شماها؟
بزرگترین سایت همسریابی دائم کاملا رایگان کالفه پوفی کشید و گفت: -جهان زیرین، یعنی این جهان؛ جهانی که زیرِ زمین قرار داره و پنج سرزمینش؛ یعنی پنج سرزمین اصلی وجود دارن با سایر سرزمینا که متفرقه محسوب میشن. این پنج سرزمین اصلی، هر کدوم حکم فرماها و اهالی سرزمینشون رو دارن. دیگه واقعاً داشتم گیج میشدم.فکر نکنین من خنگم، این دوتا مخِ چسفیل... ام ببخشید!
مخِ بزرگترین سایت همسریابی دائم آغاز نو دارن
مخِ بزرگترین سایت همسریابی دائم آغاز نو دارن، به من چه که نمیفهمم از ورورهاشون؟ اه! (-من بسی گیج شدم. بزرگترین سایت همسریابی دائم دستی به موهای قرمزش کشید و بعدِ مکثی گفت: -صبر کن تا بریم پیش ملکه لونیا، اون برات همه چیز رو توضیح میده. سری تکون دادم و دیگه چیزی نگفتم. یهکم بعد از راه رفتن تو اون دشت، به یه بزرگترین سایت همسریابی دائم هلو بزرگ رسیدیم. بالای بزرگترین سایت همسریابی دائم هلو یه مجسمه ی بزرگ خفاش قرار داشت. دورتادور بزرگترین سایت همسریابی دائم رایگان گل حکاکی شده بود؛ شاخ و برگ های درخت ها هم ریخته بود روش و رؤیاییش کرده بود. از بزرگترین سایت همسریابی دائم رایگان رد شدیم و وارد یه راه باریک که اطرافش فقط گیاه بود، شدیم. انتهای راه میتونستم یه روشنایی رو ببینم.
باالخره رسیدیم. بزرگترین سایت همسریابی دائم و ارو برای ردشدن کنار داد و گفت: -به پایِر، سرزمین ما، خوش اومدی!
بزرگترین سایت همسریابی دائم دست به سینه شد و گفت: -آره و شاید باور نکنی که چقدر برای ساخت اینجا زحمت کشیدیم. سوین هم گفت: -لونیا واقعاً در بزرگترین سایت همسریابی ازدواج دائم اینجا...
-نصف شد؟
مُرد؟
پاره؟
یا شاید هم ناقص شد. هر دو انگار که یه میمونی شامپانزهای چیزی دیدن که قطعاً هم دیدن بهم زل زدن. -چیه؟ بهترین سایت همسریابی دائم سرش رو تکون داد و گفت: حرکت کنیم. راه افتادم و دوباره به اطراف خیره شدم. چه سرزمینی واقعاً! گفت اسم سرزمینشون چیه؟ پا... پی... آهان، پایِر. نگاهم رو به دوروبر دوختم. سرزمین بزرگی بود. آسمونش تیره بود و شاید به خاطر این بود که شبه، شاید البته. بزرگترین سایت همسریابی ازدواج دائم با سقف های شیروونی کل محوطه رو احاطه کرده بودن ! (پرسیدم: -سرزمینتون آدم نداره؟ با این حرفم، بهترین سایت همسریابی دائم و سوین نیم نگاهی به هم انداختن و بهترین سایت همسریابی دائم گفت: -رفتن، کوچ کردن. -چرا؟ سوین جوابم رو داد: -بنابر دالیلی که بهت مربوط نیست. -ممنون از پاسخ مفیدت! چیزی نگفت.بعد از کمی راهرفتن تو اون شهر، به یه بزرگترین سایت همسریابی دائمی رایگان رسیدیم و من تونستم قصر داخلش رو ببینم. به آسمون نگاه کردم که برج های قصر درش اوج گرفته بودن و موجوداتی مثل اژدها دورش پرواز میکردن. یه پل عریض هم رو بهش بود، عریض و بزرگ. بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم بزرگترین سایت همسریابی دائم هلو رو هل داد که با صدای قیژی باز شد.
اگه خواب بود قطعاً باید تا الان بیدار میشدم، مگه نه؟ پس حتماً بیدارم دیگه. به همراه بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم و سوین وارد محوطه ی بزرگ اون قصر شدم.
حتی این قصر و محوطه ش هم بزرگترین سایت همسریابی ازدواج دائم بود، حتم دارم داخلش هم همینه. روبه روی در بزرگ ساختمون ایستادیم. بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم دستگیره ی عجیب در رو که به شکل دو دندون نیش بود، پایین کشید و در باز شد.
صورتم رو جمع کردم، نفسم رو بیرون دادم و داخل رفتم. بزرگترین سایت همسریابی دائم کاملا رایگان و سوین هم پشت سرم اومدن.
متعجب به اطرافم نگاه کردم. من الان توقع داشتم یه قصر صورتی و با دیوارهای شکالتی و رنگی رنگی ببینم. چی بود، چی شد! متعجب سمت بزرگترین سایت همسریابی دائم کاملا رایگان برگشتم.