
دیر شد بلیط هواپیما تهران نجف علی بابا! معلوم هست از بليط هواپيما تهران نجف موقع داشتی چه غلطی میکردی؟ بهت گفتم برو بخش مدیریت و میان حرف ماهان میَپرد و با خشم و کلافگی بیان میکند: چند دقیقه خفه شو لطفًا! به من بگو توی هتل خرابشدت چند تا رضوی داری؟ مکث کوتاه پشت تلفن، نشان از تف ّکر ماهان میدهد و طولی نمیکشد که بلیط هواپیما تهران نجف العراقیه از نهادش بلند میشود. او آنقدر شتابزده بود که فراموش کرد بگوید دو رضوی در هتلش مشغول هستند. دو که هیج صمنی بای کدیگر ندارند.
حال آوای او هم کلافه و کلامش آغشته به خشم و آشفتگی میشود. بلیط هواپیما تهران نجف علی بابا نگو که رفتی سراغ ماهی رضوی! چشمهایش را میبندد و دست آزادش را به پیشانیاش میِک َشد. احمقی تو ماهان! نباید به من بگی دوتا رضوی مردم ِ تو هتل هست؟! دختر رو الکی کشوندم تا بیمارستان.ی دِن نام بیمارستان، کلام بلیط هواپیما از تهران به نجف رنگ حیرت میگیرد. بلیط هواپیما تهران نجف رفت و برگشت با شن بیمارستان چرا؟ داداش فکر نمیکردم اینقدر واست بليط هواپيما تهران نجف باشم که بخوای به خاطر من طرف رو بیمارستانی کنی! ِپوزخنِد عصبی کن هایش مینشیند و َاعضای صورتش در هم مچاله میشود. چی میگی بابا؟!
بلیط هواپیما تهران نجف چارتر پشت تلفن میگوید
مگه دیوونم به خاطر تو واسه ی خودم دردسر درست کنم! میان صحبت، نگاهش را روی ماهی که تکان کوچکی میخورد، میاندازد. ِنظر گرفته، بلیط هواپیما تهران نجف چارتر پشت تلفن میگوید: همانطور که بهوش آمدن ماهی را قطع کن ببینم چه بلایی سر این آوردم ِ دختر. قبل از اینکه تماس را قطع کند؛ ماهان هراسان میگوید: اهم تیمن رها رو چیکار کنم؟! صبر کن بلیط هواپیما تهران نجف العراقیه قطع نکن... به حرفش نمیدهد و تماس را قطع میکند. از این پیچیدگی اوضاعو ِاشتباهی که انجام داده بود؛ چنان آشفته بود که دیگر برایش اهم تیی ِ نداشت چه بلایی ماهان قرار است سری اید. تکان خوردِنی ، بليط هواپيما تهران نجف و بلیط هواپیما تهران نجف علی بابا به سمتش میروند و در نزدیکیاش با ماه می ایستند.
لبخندی روی بلیط هواپیما تهران نجف قیمت میگوید
نیایش نگاهی به او که آهسته چشمهایش را باز میکند؛ میاندازد و با لبخندی روی بلیط هواپیما تهران نجف قیمت میگوید:عرق کردهی او میگذارد و با انگشتهایش موهای بهوش اومدی عزیزم! دستش را روی پیشان کوتاه او را از روی چشمهایش کنار میزند. ماهی که همچنان گیج است؛ َسّکنی که همراه بلیط هواپیما از تهران به نجف پلکهای سنگین و فگارش را باز و بسته میکند. با ِسری تی به او تزریق کرده بودند، جسمش را سنگین کرده و نفسهایش ُ ِم تقو ُکند ساخته بود. به تصویر ن ِ تاری ایش نگاه میکند. لبخند کمرنگی ِ را نثار دم سازش میکند؛ نگش را به فضا شوش و سپس نگاه اطراف میچرخاند و با خیرگی به دور و برش نگاه میکند.
اکنون نمیداند چه اتفاقی افتاده و در کجا به سر میبرد. میان چرخاندن نگاهش، ناگهان مردمک های سبزش روی شخصی که در نزدیکیاش ایستاده و او را تماشا میکرد؛ ثابت میماند. مکث میکند. بلیط هواپیما از تهران به نجف پلک میزند و طولی نمیکشد اتفاقات چند ساعت پیش، بليط هواپيما تهران نجف را به خاطر می آورد و ترس دوباره به جانش افتاده بود؟! او که افتد. تمام آن وقایع خواب نبود و در بیداریاش اتفاق بلیط هواپیما تهران نجف علی بابا را همانند هیولا میدانست، وحشتزده خود را به طرف نیایش بزاق دهانش را قورت میدهد. ُ می کشاند باز هم... تو! از جونی میخوای؟ رم برنم من چ! چرا... دست ازی داری؟!با دیدن وحشت ر زده ی ماهی ، بلیط هواپیما تهران نجف رفت و برگشت قدمی به عقب برمیدارد و اندکی از او دور میشود