همسریابی آنلاین هلو - سایت ازدواج


بهترین سایت ازدواج در استان لرستان

یه پرس از بختیاری رو سمت خودش گذاشت با نوشابه و بقیش رو چید جلوی من.با تعجب به کارش نگاه کردم و گفتم: این همه غذارو میخوای چیکار؟ همان طور که قاشق پر شده

بهترین سایت ازدواج در استان لرستان - سایت ازدواج


سایت ازدواج در استان لرستان

مرسی واسه چکاب حوری و کمک به من، جبران میکنم.

شادی هم با لبخند گفت: یه روز شام مهمون تو! سایت همسریابی استان لرستان سرش را با خنده تکان داد و باشه ای گفت و بعد  از مطب خارج شدیم. سایت همسریابی استان لرستان هی نگاهم میکرد و لبخند میزد و من بیشتر حرص میخوردم. در ماشین رو برام باز کرد و من با تعجب به کاراش نگاه میکردم به مسیری که حرکت میکردیم نگاه میکردم ولی مسیر خونه نبود.

رانندگی که سایت همسریابی استان لرستان کرد

ساعت هفت بعد ظهر بود و خورشید کم کم داشت غروب میکرد چون کم کم داشتیم به پاییزم نزدیک میشدیم هوا یکم زود داشت تاریک میشد. بعد از کمی رانندگی که سایت همسریابی استان لرستان کرد به یه رستوران در کنار جاده رسیدیم که از نمای بیرون خیلی شیک وخوشگل بود. سایت همسریابی در استان لرستان چه می کند؟

ماشین رو پارک کرد و به منم گفت پیاده بشم. پیاده شدم و وارد رستوران شدیم و سایت همسریابی در استان لرستان چه می کند؟

به سمت میزی هدایتم کرد. بعد اینکه نشستیم و گارسون منو رو آورد واسه سایت همسریابی در استان لرستان چه می کند؟ دولا شد و انگار که سایت همسریابی رایگان در خرم‌آباد رو میشناسه با احترام خوش آمد گفت. زود منو رو باز کرد و شروع کرد به سفارش دادن. دوپرس بختیاری و یه پرس جوجه کباب. سالاد مکزیکی و برگ، دو تا نوشابه و خوراک جگر! با چشای گرد نگاهش کردم این همه غذا رو میخواد چیکار! گارسون همه رو نوشت و رفت. کمی به جلو متمایل شدم و گفتم: کسی قراره بیاد؟ مثل خودم دستش رو رو میز گذاشت و به طرفم خم شد و گفت: هیشکی! خواستم بگم از کی گوریلم شدی این همه میخوری؟ولی به جاش با تعجب نگاهش کردم و خیره شدم تو چشم های سیاهش چند دقیقه گذاشته بود که همه سفارشا رو میز چیده شد.  یه پرس از بختیاری رو سمت خودش گذاشت با نوشابه و بقیش رو چید جلوی من.با تعجب به کارش نگاه کردم و گفتم: این همه غذارو میخوای چیکار؟ همان طور که قاشق پرشده از برنج وتو دهنش میذاشت گفت: واسه تو و همسریابی استان لرستان. ِ باز این گفت  من به دنیا میآرمشون این صاحبشون میشه یکی از ابروهام بالا رفت و همان طور که نگاهش میکردم گفتم: چرا فکر میکنی من باید این همه بخورم؟ و بچه هات گشنن؟ جرعهای از نوشابه اش خورد و گفت: چون دوتا بچه تو شکمته و تو فقط شکمت گرد شده. شدی پوست و استخون! اینجوری پیش بره  اصلا بزرگ نمیشن و یهو دیدی موقع زایمانم بلا ملا سرشون اومد. به صورتش نگاه کردم که موقع گفتن این حرف کاملا جدی بود! با جدیت به غذاها اشاره کرد و گفت: شروع کن دیگه! و بعد ادامه داد: دوست ندارم سایت همسریابی رایگان در خرم‌آباد فردا بمونن تو دستگاه!

قاشق رو چنان در دستم فشار دادم دست خودم درد گرفت. تکه ای از کباب رو جدا کردم و توی دهنم گذاشتم و آهسته مشغول غذا خوردن شدم. سایت ازدواج در استان لرستان که خیلی سریع غذاش رو تموم کرد و دست به سینه نشست و من رو نگاه کرد. حتی احساس میکردم صدای قورت دادن غذام هم میشنوه! با حرص گفتم: میشه اینقدر نگام نکنی غذا از گلوم پایین نمیره! سایت ازدواج در استان لرستان قاشق رو از دستم گرفت و صندلیشم طرف من کشید و قاشق رو پر کرد از برنج و سمت دهنم آورد و گفت: این چه جور غذا خوردنِ؟

اینجوری همسریابی استان لرستان هم گشنه میمونن!

اینجوری همسریابی استان لرستان هم گشنه میمونن! با عصبانیت گفتم: لازم نکرده شما نگران بچه هات باشی من سیر شم اونا هم سیرن نیاز به این همه غذا نیست! سایت ازدواج در استان لرستان قاشق رو با عصبانیت تو دهنم چپوند و گفت:

مطالب مشابه


آخرین مطالب