همسریابی آنلاین هلو - عشق


تعریف عشق در روانشناسی سنتی چیست؟

با گامهایی سریع از آشپزخانه بیرون رفت تا جارو برقی را بیاورد تا خرده شکسته های پیش دستی را جارو کند، تعریف عشق در روانشناسی امّا خیره ی پلاستیکی بودم

تعریف عشق در روانشناسی سنتی چیست؟ - عشق


تعریف عشق در روانشناسی سنتی

ای کاش میتوانستم این را به پدر بفهمانم که گرچه تمام نیازهای مادی مارا به بهترین شکل ممکن تامین میکند، امّا نیازهای معنوی مان را بی سر و سامان و تنها رها کرده است! کاش میتوانستم بگویم که تعریف عشق روانشناسی از نبودت چطور دل مرده و غمگین شده است امّا نمیتوانستم. تنها چیزی که میتوانستم به آن امیدوار باشم این بود که اینبار، کمی بیشتر از دفعات قبل در ایران و کنار ما بماند.

من که جای تعریف عشق در روانشناسی بودم، این شغل رو کنار میذاشتم. چطور میتونه از زن و بچه هاش دور بمونه؟ مخصوصا از دختر دریایی و زیبا روش! با یاد آوری سخنان او و طنین انداختن آن صدای زیبای نفرت انگیز در گوش هایم، بی اراده انگشتان دستم را باز کردم که پیش دستیای که میان انگشتانم بود، رها شد و به زمین افتاد.

باعث تعجب و حیرت من و تعریف عشق روانشناسی شد.

صدای شکستن آن باعث تعجب و حیرت من و تعریف عشق روانشناسی شد. با چشمانی گرد و حیرت زده به تکه های شکسته خیره بودم و چقدر به این تکه های شکسته شباهت داشتم! آیا به راستی تعریف عشق در روانشناسی همین تکه های شکسته ای نبودم که هزار تکه شده است و چیزی از آن باقی نمانده است؟

دو زانو بر روی زمین نشسته و دستم را به طرف تکه های شکسته دراز نمودم که با صدای مفهوم عشق در روانشناسی و عرفان، دستم در هوا ماند. سپس دستکشهایش را دستش کرده و رو به روی معنی عشق در روانشناسی مقابل تکه های شکسته نشست. آنها راچیکار میکنی؟! الان دستت رو میبری!

برو کنار، برو کنار تا من جمعش کنم! با احتیاط برداشت و درون پلاستیک انداخت، سپس سر آن را گره زد و گوشه ای انداخت. با گامهایی سریع از آشپزخانه بیرون رفت تا جارو برقی را بیاورد تا خرده شکسته های پیش دستی را جارو کند، تعریف عشق در روانشناسی امّا خیره ی پلاستیکی بودم که آن تکه های شکسته را در خود داشت!

معنی عشق در روانشناسی هم این گونه بود

معنی عشق در روانشناسی هم این گونه بودم، من هم درون فضای بستهای محبوس شده ام که نه میتوانم از آن خارج شوم و نه میتوانم مثل سابق، مفید و زیبا باشم! بغض خانه مان سوز و عذاب آوری که به گلویم چنگ انداخته بود را به هر سختی ای که بود مهار کرده و جارو را از دست تعریف عشق روانشناسی که تازه وارد آشپزخانه شده بود، گرفتم. آن را به پریز برق زده و پس از روشن کردنش، شروع کردم به جارو کردن.

مفهوم عشق در روانشناسی و عرفان دمپایی های مخصوصم را آورد

مفهوم عشق در روانشناسی و عرفان دمپایی های مخصوصم را آورد و تعریف عشق در روانشناسی هم آنان را پوشیدم. خود او هم با دمپایی هایی که به پا کرده بود، وسط آشپزخانه ایستاده بود و به معنی عشق در روانشناسی نگاه میکرد. نمیخواستم نگاهم کند.

مطالب مشابه


آخرین مطالب