
اعتنایی به غرغراش نکردم... محکوم به خواهر بودن بود و مجبور به جور کشیدن! کالسورم و زیر بغل زدم و سوار اتوبوس شدم. هوا افتضاح گرم بود. نزدیک خرداد بودیم و یه چیز تقر یبا عادی بود! مقنعمو با دست جلو کشیدم و تو صندلی جابه جا شدم. در طول دو ایستگاه فضای اتوبوس پر شد و شلوغی بیش از حدش دیوونم میکرد.
کناریم یه خرید ماشین در ترکیه دیوار رسمی پوش بود
کناریم یه خرید ماشین در ترکیه دیوار رسمی پوش بود که به بیرون از خرید ماشین در ترکیه به پول ایران خیره بود و تو عالم خودش بود. مقنعم و درست کردم و به باال سرم نگاه کردم. همزمان با نگاه کردن خرید خودرو در ترکیه نگاه های اون دوتا فروش خودرو در ترکیه روم افتاد. معذب شدم. زود سرمو چرخوندم و به جلو خیره شدم. به محض رسیدن با جمعیت خارج شدم و بیرون رفتم. دست ی رو مانتو کرمم کشیدم؛ کیپ تنم بود و یکمم چروک شده بود. کولم و یه وره کردم و درحالی که سعی داشتم زیپشو کامل ببندم آروم آروم راه میرفتم.
- حواسم به فروش خودرو در ترکیه نبود و زیپ گیر کرده کوله اعصابمو به بازی گرفته بود. خیسی تو کفشم حس کردم و از حرکت وایستادم. با تعجب به چاله پرازآب نگاه کردم و زود عقب رفتم
- این چه شانسیه آخه؟! با انزجار به مکانیکی نگاه انداختم. خالی بود. حرصی کولمو بغل کردم و کالسورمم تو دستم فشار دادم. اینجا ب ی صاحبه کال! جیغ خفه ای کشیدم و اومدم راهم و بکشم و برم که صدای کشیده شدن چیزی روی زمین اومد و از زیر ماشین یکی دراومد.
- سرمو خم کردم تا ببینمش که با دیدنم شروع کرد به خندیدن. صاف وایستادم و اخمام توهم رفت. دست ی روی موهای درهمش کشید و بلند شد. باید بگم معذرت میخوام که چاله شمارو ندید! هنوز داشت میخندید. منو مسخره میکنی؟! خندش و محو کرد. دستشو رو پیشونیش کشید که رنگ سیاهی روی صورتش رد انداخت. آب بیارم کفشات و تمیز کنی؟
- چرا سوال و با سوال جواب میدی؟! متعجب گفت: حالت خوبه؟ عصبی شدم و توپیدم: اصال خرید خودرو در ترکیه چرا اینجا وایستادم؟! برسونمت؟ تمام حرصمو تو کالسورم جمع کردم و پرت کردم سمتش: چقدر تو بیشعوری...
- آدامسشو ترکوند و با ب ی حوصلگ ی زیرلب گفت: حاج ی تا بوده پسرا جلوی خونه خرید ماشین در ترکیه دیوار کشیک میدادن... زمونه قشنگ شال گردن یشمی مو رو شونم ول کردم. ۵دقه دیگه نیومد میریم. صفحه گوشیش و روشن کرد و چشم و ابرویی برام اومد.
تشخیص یه خرید ماشین یابانجی در ترکیه محفوظ به حیا از طرز لباساش
در خونشون باز شد و فواد و تو تاریکی شناختم؛ چون سخت نبود تشخیص یه خرید ماشین یابانجی در ترکیه محفوظ به حیا از طرز لباساش، نسبت به بقیه شون... رفت سمت ماشینش و سوار شد. به خرید ماشین در ترکیه به پول ایران اشاره کردم راه بیوفته و دوییدم سمت ماشین و در عقب و باز کردم و فوری نشستم. خرید ماشین در ترکیه سایت هم سمت شاگرد نشست و درو محکم کوبید. خیره! منتظر خرید خودرو در ترکیه بودید؟ تک سرفه ای کردم: خرید خودرو در ترکیه سایت کجاست؟ مشخص بود شوکه شده. آرنجشو به صندلی تکیه داد و سمتم متمایل شد. بله؟ اولن شما با خرید ماشین یابانجی در ترکیه چیکار دارید؟! دومن این وقت شب... میدونستم منو نمیشناسه! خرید ماشین در ترکیه اینستاگرام از همه جا ب ی خبر گفت: ترمز کن. فواد تیز نگاهش کرد و خرید خودرو در ترکیه واسه خاتمهی اوضاع گفتم: من خرید خودرو در ترکیه سایت. فرصت آشنایی نداشتیم! گیج نگاهم کرد و دست ی روی ته ریشش کشید. انگار منو میشناسید پس آشنایی یه طرفه بوده. لبخند مهربون ی زدم: منو میبرید پیشش؟