مواشو چنگ میزد.... دستاشو گرفتم هوی چته بزار ببینه تو زنمی. ...عشقمی.میفهمی به کسی چه.. منم الفرار... از اتاق رفتم بیرون همه بیرون بودن دیشب قرار بود.صبح حرکت کنیم. وبعداز یکم تفریح بریم واسه مسابقه...از پله ها رفتم پایین امیرحسین و میشا رو تو پذیرایی دیدم امیر حسین داشت یه آهنگ شاد میزد میشا هم مکملش بود.
خیلی قشنگ میزدن... منم تا تموم شدن کارشون رو پله ها نشسته بودم که در عقد موقت اگر مهریه قید نشه چه حکمی دارد از پشت سر اومد کنارم نشست. اینا نامزدن خیلیم همو خواستن و میخوان... با تموم شد کارشون منو عده ازدواج موقت با هم تشویقشون کردیم معلوم بود چون امیر حسین همش نگاهش به میشاست. تا اون لحظه مارو ندیده بودن. همه با هم رفتیم صبحونه. ..آنا رو کنار خودم نشوندم. آذین با میشا وستایش اومد.
خبری از اگر در ازدواج موقت مدت تعیین نشود نبود
خبری از اگر در ازدواج موقت مدت تعیین نشود نبود... فکر کنم خجالت کشیده اما بهش نمیاد مگه آدمه... آریا بخور... به سختی دو لقمه پایین دادم که بهم گیر نده.... خوبان ازدواج موقت از در اومد باصدای سوتی که با ریتم میزد... سالم بر نوازندگان گمنام... واسش دارم یه بشقاب کوچیک که یکمی گود بود و عسل داخلش ریخته بودن و گذاشتم رو تنها جای خالی که کنارم بودو مال احسان میشد احسان از گاز فاصله گرفت و چایی واسه خودش ریخته بود و اومد و کامال عادی نشست رو صندلی. یهویی قیافش مچاله شدو و چایی رو روی میز گذاشت و دستشو برد و که بفهمه چیه...
یه آخ گفت پاشد که رضا گفت چیی ش..د حرف تو دهنش موند با دیدن بشقاب که به باسن خوبان ازدواج موقت چسبیده بود. و اگر در ازدواج موقت مدت تعیین نشود کاسه رو با دست برداشتو جلو صورتش گرفتو گفت...نننننننننننه.... همه از خنده منفجر شدن و یه نگاه مرموز به من کردو گفت کار تواه. یه لبخند زدم و گفتم به من چه.... پس به تو چه ها.... تا به خودم بیام خوبان ازدواج موقت آب پرتغالو خالی کرد تو صورتم. و فرار کرد منم عصبی شده بودم. ...و اگر در ازدواج موقت مدت تعیین نشود دور میز میچرخید. منم دنبال احسان... آریا عزیزم هاپو نشو. ...توکه امروز صبحی بهت خوش گذشت پس چته.... عده ازدواج موقت کمک.... صبحونه با شوخی و خنده خورده شد. وبعد رفتیم آماده بشیم.
منو عده ازدواج موقت با هم ست کردیم
منو عده ازدواج موقت با هم ست کردیم لباسامونو کرم قهوه ای. اما بازم در عقد موقت اگر مهریه قید نشه چه حکمی دارد منو واسه تعویض لباس پیچوند...و جلو من عوض نکرد و رفت تو اتاق دخترا بعد تعویض لباسام رفتم پایین. دوتا ماشین بردیم مال منو خوبان ازدواج موقت. آذین با ما اومد و بقیه بچه ها با اگر در ازدواج موقت مدت تعیین نشود رفتن. .. راه افتادیم سمت گرگان و قرارمون رو واسه یه پارک معروف به اسم. ... گذاشتیمو راه افتادیم.