
چون گفت تو خونه نون نداشتن صبحانه نخورده! می خواستم بقیه نونم بهش بدم که نگرفت. این کجاش خجالت داره؟ چپ چپ نگاهش کردم. خودش و زده بود به اون راه. منظور من به نون نبود به اون بغل کردنش بود. آوا مووی کره ای نگاهش و ازم گرفت و خودش و مشغول صبحانه کرد. رو به گفتم: بریم که دیر شد! سری تکون داد و از آشپزخونه خارج شد.
آوا مووی سریال کره ای رو هم جمع کن!
یه لقمه دیگه خوردم و گفتم: آوا مووی سریال کره ای رو هم جمع کن! آوا مووی کره ای اعتراض کرد: ای بابا بذار برسم بعد ازم کار بکش. مردم خواهر دارن ما هم خواهر داریم! بی توجه بهش از خونه بیرون زدیم. آوا مووی کره ای دوبله فارسی که معلوم نبود داره به چی فکر می کنه یهو گفت: با داداشت خیلی راحتی ها! سری تکون دادم و گفتم: آره. یه خلیه عین خودم! آوا مووی کره ای ایران از من خیلی بزرگتره. ترمه هم همیشه خانم متشخص بود. اصلا گروه خونیش به من نمی خورد. چند سالشه! کی ترمه؟ نه همین داداشت؟ بیست و پنج! بهش نمی خوره! بس که بچه بازی در میاره. سه ساله لیسانشو گرفته هنوز علافه! مدرکش چیه! ؟ کامپیوتر خونده. گه گاه این ور و اون ور یه کارایی می کنه ولی شغل ثابت نداره. الکی خوشه!
آوا مووی کره ای ایران دیگه چیزی نگفت
آوا مووی کره ای ایران دیگه چیزی نگفت و راه افتادیم سمت خیابون که در خونه آوا مووی سریال کره ای اینا باز شد و عطا با لباس نظامیش اومد بیرون. از همون ور کوچه براش سر تکون دادیم که اونم خیلی شیک سر تکون داد. انگار توی این لباس یه خورده ابهت داشت. همون موقع آوا مووی کره ای عین خروس کله اشو از پنجره کرد بیرون و داد زد: هی سرمه! من و آوا مووی کره ای دوبله فارسی و عطا هم زمان سرمون و چرخوندم به سمت پنجره اتاق من که به کوچه باز می شد. من شاید رفتیم بیرون. ولی تا شب بر می گردم. نگران نشو! و رفت تو و پنجره رو بست! یعنی من به این جونور چی بگم! آوا مووی سریال کره ای با چشمای گرد شده به پنجره و بعد به من نگاه کرد. یعنی مونده بودم الان چی بگم! یعنی رها هیچی نگفته بود بهشون؟ بعد از چند ثانیه مکث روی من سرش و انداخت پائین و آوا مووی کره ای که تا حالا زیر بغلش بود سرش گذاشت و با قدم های تند رفت سمت خیابون!