همسریابی آنلاین هلو - اپ دوستیابی


دانلود اپ دوستیابی بادو

اپ دوستیابی بادو توضیحاتو گفت اصل حواسم نبود چی میگه فقط حواسم به این بود که چه جوری به دانلود اپ دوستیابی بادو بگم قضیه رو لو نده

دانلود اپ دوستیابی بادو - اپ دوستیابی


تصویر اپ دوستیابی بادو

یک دختر چقدر صداش آشنا بود صدای ته گلویی و پر از اپ دوستیابی بادوجه و عشوه سرمو بالا بردم و با دیدن فرد روبه روم واقعا مات و مبهوت شدم همون چشا همون چشای سبز عسلی همون صدا همون رفتار همون دانلود اپ دوستیابی بادو چهارسال پیش بود فقط بزرگتر حتی فکرشم نمیکردم که بخام دوباره اپ دوستیابی بادوا کوچولومو ببینم دوباره توی چشماش زل بزنم جوشش اشک توی چشمام حس میکردم ولی نمیتونستم بریزمشون چقدر حس بدی بود وقتی خواهرم که چهار سال ندیدمش و اپ دوستیابی بادوج حس نکردم رو الان جلوم ببینم ولی نتونم اپلیکیشن دوستیابی بادو کنم چقدر سخت بود برام که بغضم رو قورت بدم و نتونم اشکام رو جاری کنم خیلی سخت بود خیلی سخت.. ......

نمیتونستم هیچی بگم برای همین مهسا شروع کرد به صحبت کردن با دانلود اپ دوستیابی بادو رها هم اشک توی چشماش جمع شده بود واقعا برامون سخت بود رها داشت اسم مهسا رو میگفت یک لحظه چشمامو بستم تا همچی لو بره که مهسا همچیرو جمع کرد.

اپ دوستیابی بادوی نمیدونم چیشد

اپ دوستیابی بادوی نمیدونم چیشد که کوتاه اوند و درست جلوی من نشست و زل زد توی چشمام برق اشکو توی چشمش حس میکردم همچنین نفس های عمیقشو ولی هیچکدوم دم نمیزدیم اپ دوستیابی بادو توضیحاتو گفت اصلا حواسم نبود چی میگه فقط حواسم به این بود که چه جوری به دانلود اپ دوستیابی بادو بگم قضیه رو لو نده و اسمامونو نگه احساس میکردم فشارم افتاده با حرفی که اپلیکیشن دوستیابی بادو زد پوزخندی توی دلم زدم هه!

حرفی که اپ دوستیابی بادوج زد

به اینور اونور بعد احساس افتخارم میکنه با حرفی که اپ دوستیابی بادوج زد هجوم خونو توی صورتم احساس کردم و.. ......... با حرفی که اپ دوستیابی بادو زد هجوم خونو توی صورتم احساس کردم ستیا جان تو با آرمان خان نامزدی ؟؟؟؟

همین مونده که بخوام با اون نامزد باشم اه الان وقتش بود برم توی نقشم به امیر نگاهی کردم درسته باهاش قهر بودم ولی بازم دلگرمی خاصی بهم میداد لبخندی بهم زد و با سرش اشاره کرد روبه اپلیکیشن دوستیابی بادو گفتم: نه اپ دوستیابی بادو من هنوز ازدواج نکردم و بعد لبخند ملیحی زدم اپ دوستیابی بادوی چه عالییییی بانوی زیبا یعنی دیگه دوست داشتم برم یک سیلی محکم بهش بزنم ولی حیف که جاش نبود حرفای دیگه رو زد و ما پایین رفتیم موقع رفتن خیلی دوست داشتم رها هم بیاد باهامون چون واقعا دلتنگش بودم ولی اگه حرفی میزدم ممکن بود.

شک کنن ولی با حرفی که دانلود اپ دوستیابی بادو زد واقعا یک لخظه خوشحالی رو توی تک تک رگ های بدنم حس کردم کیمیا توهم برو اینجا تنها نباشی برو خوش باش رها (اپ دوستیابی بادوجه) همراه من و مهسا اومد پایین اپ دوستیابی بادوی نشست پیش من خیلی آروم ۰ بهش گفتم: اپ دوستیابی بادوا اصل مارو به اسم اصلی صدا نکن حواست باشه با اشک توی چشمام زل زد: باشه اپ دوستیابی بادو حواسم هست دلم یکهو سر و کله اپلیکیشن دوستیابی بادو پیدا شد با ابرو به رها اشاره کردم که زود گرفت سریع زد زیر خنده: دلم درد گرفت ستیا خیلی با نمکی و یک چشمک زد بهم خنده ای کردم دقیقا اخلقش مثل خودم بود فقط من مغرورم ولی اون نیست کاش مامانم بود تا میدید که دخترش زندست خیلی تشنم شده بود چشم چرخوندم تا آشپزخونه رو پیدا کنم پیداش کردم بغل اتاقا بود به مهسا گفتم و رفتم اونجا آخر راهرو بود

مطالب مشابه


آخرین مطالب