با حیرت گفتم: واقعا فوق العاده ست برنامه دوستیابی اپل.نمی دونم باید چی بگم. چیزی نمیخواد بگی، بندازش تو دستت. تو هر انگشتی که میشد امتحانش کردم اما انگار سایز دستم نبود.با حسرت به برنامه دوستیابی برای اپل نگاه کردم و گفتم: اندازه نیست. بلند شد و اومد روی صندلی کنارم نشست و دست راستم و گرفت وبه انگشتر فرهاد اشاره کرد و گفت: اینو دربیار، شاید تو این انگشت اندازه ت بشه.
نگاهی به برنامه های دوستیابی اپل انگشتر پر خاطره انداختم و نگاهی به برنامه دوستیابی اپل که انگار از مکث من پکر شده بود.دلم نمی خواست ناراحت بشه بنابراین بعد از چندیدن ماه ازش دل کندم و از دستم درش آوردم. برنامه دوستیابی برای اپل لبخندی زد و دستم و گرفت و هدیه ی خودشو انداخت تو انگشتم.جالب این بود که اندازه شد، انگار می خواست این آتیش زیر خاکستررو با آب سردی برای همیشه خاموش کنه. برنامه دوستیابی اپل نگاهی به دستم انداخت و با بوسه ای گرم به دستام منو به عشقش دلگرم کرد.
لیوان رو جلوی دهانش مثل بهترین برنامه دوستیابی اپل گرفت
لبخندی زدم و گفتم: ممنونم...واقعا ممنونم برنامه های دوستیابی اپل. لیوان رو جلوی دهانش مثل بهترین برنامه دوستیابی اپل گرفت و به شوخی گفت: خب خانم شاکر، که در آستانه ی جشن اولین سالگرد ازدواجمون هستیم، چه احساسی دارید؟ منم با خنده وبه شوخی گفتم: احساس گرسنگی. بخندی زد و گفت: خب شکمو، غذا هم میخوریم.از این که در رفتی حداقل بگو نظرت راجع به همسر خوش تیپت چیه؟
بعد لیوان رو جلوم گرفت.منم با بی خیالی گفتم: یعنی چی؟ یعنی تعریفی، تمجیدی، پیشنهادی، انتقادی؟ پوزخند زدم، خیلی زود ناراحت شد و با دلخوری گفت: یعنی انقدر بدم که اینجوری می خندی؟ برنامه دوست يابي براي اپل گفتم: نه! نه منظورم این نبود! توانقدر خوبی که نمیتونم هیچ ایرادی ازت بگیرم. خندید و با شرمندگی گفت: ما مخلصیم!
برنامه دوست يابي براي اپل چرا دیگه، همین گفتی که!
جدی میگم برنامه دوستیابی برای اپل تو شوهر خوبی هستی. انتقاد و پیشنهاد که ندارم، تعریف و تمجید هم که خودت میدونی از من برنمیاد. برنامه دوست يابي براي اپل چرا دیگه، همین گفتی که! من گفتم؟ نکنه میخوای حرفتو پس بگیری، همین گفتی شوهر خوبی هستم. خندیدم و گفتم: برنامه های دوستیابی اپل فکر کردم چیز دیگه ای گفتم. خندید و دیس برنج و گذاشت بینمونو گفت: خب هستی خانم، بهتره یه امروز رژیم پژیم و بی خیال شی چون من حسابی روحیه دارم و حتی تورو هم درسته میتونم قورت بدم.
بعد ظرف قرمه سبزی رو خالی کرد توی دیس و گفت: شروع کن که یه امروز هوس کردم باهات تویه ظرف غذا بخورم. نای هیچ کاری رو برنامه دوستیابی اپل نداشتم، فقط محو حرکاتش شده بودم.دستمو زیر چونه زدم و بهش خیره شدم که گفت: چرا اینجوری نگام می کنی؟ برنامه دوستیابی برای اپل چه جوری؟ بهترین برنامه دوستیابی اپل یه جوری که انگار هیچکس غیر از من وجود نداره. با لبخند گفتم: خب شاید نداشته باشه... روی جایگاه ایستاده بودم و به چشمای آدمایی که منتظر جواب من بودن خیره بودم.هرازگاهی بخاطر اپلیکیشن برنامه دوستیابی دوربین ها چشمامو می بستم و باز می کردم