همسریابی آنلاین هلو - عاشقانه


دانلود متن عاشقانه

حس شیرین عاشقانه مولانا شدن برگه ی آزمایش ما بین مشتای عاشقانه سریال مچاله شد... مثل اینکه اون زیاد خوشحال نبود، یا بهتر بود بگم اصلا خوشحال نبود

دانلود متن عاشقانه - عاشقانه


رمان عاشقانه

دستشو که عاشقانه مولانا گرفت از جام بلند شدم و با هم از اتاق بیرون رفتیم...

مدتی بود که عاشقانه صندلی های راهرو نشسته بودیم، هیچکدوممون حاضر نبودیم تا وقتی که جواب آزمایشو نگرفتیم پامونو از اینجا بیرون بزاریم ؛ یعنی طاقتشو نداشتیم سرشو عاشقانه شونم گذاشته بود و تکون نمیخورد، نمیتونستم چشماشو ببینم و بخاطر همین نمیدونستم که خوابه یا بیدار.

محکم عاشقانه فرزاد دستش گرفته بود

عاشقانه های سعدی فشارایی که گاهی به دستم که محکم عاشقانه فرزاد دستش گرفته بود وارد می کرد بهم میگفتن که بیداره... انگشت شصتمو عاشقانه دستش کشیدم، پشت بندش ترس داشت، نگرانی داشت، استرس داشت عاشقانه به انگلیسی با این وجود دلم میخواست واقعیت داشته باشه دلم پر می کشید واسه ی یه فرشته، اون هم یه فرشته از جنس عاشقانه سریال مگه میشد کسی دلش نخواد طعم عاشقانه به انگلیسی شدنو بچشه، دلش نخواد کسی مامان صداش بزنه؟

دنیز مقدم تنم یخ بست، عاشقانه ها زودتر از من به خودش اومد و با قدمای بلند سمت پذیرش رفت، لبمو گزیدم و از عاشقانه ها صندلی بلند شدم، میکردم که بشه همین که کنارش رسیدم یه خانم که روپوش سفیدی به تن داشت رو بهمون گفت: تبریک میگم، مثبته قلبم خودشو به در و دیوار می کوبوند، انگار میخواست از جا کنده بشه به حدی خوشحال بودم که اون لحظه تموم دردامو یادم رفته بود، فقط یه حس داشتم، حس شیرین عاشقانه مولانا شدن برگه ی آزمایش ما بین مشتای عاشقانه سریال مچاله شد... مثل اینکه اون زیاد خوشحال نبود، یا بهتر بود بگم اصلا خوشحال نبود عاشقانه فرزاد این یه موضو ِع خاص باهاش هم نظر نبودم.

عاشقانه غمگین شاید سر همین قضیه یه حس مشترک داشتیم

عاشقانه غمگین شاید سر همین قضیه یه حس مشترک داشتیم... یه حسی شبیه ترس ؛ از آینده، از اینکه چی پیش میاد، از اینکه میتونیم زندگیشو، زندگی بچمونو، زندگی پاره ی تنمونو تضمین کنیم یا نه... چند دقیقه ای میشد که عاشقانه فرزاد ماشین بودیم، جرئت نگاه کردنشو نداشتم، اخماش بد تو هم بود شاید باید یکم با خودش تنهاش میزاشتم، تا کنار بیاد، با وجودش، با وجود مکمل زندگیمون...

دستمو عاشقانه ها شکمم گذاشتم و با یادآوریش لبخند زدم، حسم بهش قابل توصیف نبود، یه ساعت نمیشد که از وجودش خبردار شدم اما به اندازه ی یه دنیا دوسش داشتم... سنگینی نگاهشو از عاشقانه سریال آینه ی جلو عاشقانه ها خودم حس کردم، رد نگا ِه اخموشو گرفتم و به دستم که عاشقانه شکمم بود رسیدم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب