اصلاً قبول نکردم. منم تهدید کردم اگه تحت فشارم قرار بدید به دوهمدم سامانه اینترنتی همسریابی میگم به خاطر پول دارم نقش شوهر رو بازی میکنم. مامان کوتاه اومد تا خودم کمکم سر عقل بیام. دیگه خونه نمیرفتم تا برخوردی با دوهمدم سامانه اینترنتی همسریابی نداشته باشم. حتی تلفنی هم با هم حرف نزده بودیم. یه روز قوانین سایت همسریابی دوهمدم زنگ زد و گفت برای نهار منتظره، وقتی رفتم خونه دیدم طبق معمول احسان و ابریشمم اونجا هستند.
دوهمدل سامانه اینترنتی همسریابی یا بقیه نرسه
از قبل به احسان سپرده بودم از جریان رفتنم به هیچکسی حرفی نزنه تا یه وقت گوش به گوش دوهمدل سامانه اینترنتی همسریابی یا بقیه نرسه و دوباره دردسر درست نشه. احسان چون با اخلاق تند و خشنم آشنا بود این وسط هم هوای من رو داشت، هم دربست هر چی مامان میگفت بیکم و کاست انجام میداد. خلاصه تا رسیدم خونه و مامان چشمش بهم افتاد شروع کرد به غر زدن و گفت: تو لیاقت دوهمدل سامانه اینترنتی همسریابی رو نداری. دختر به این دسته گلی مگه چشه؟ چرا محلش نمیذاری؟
باهاش صمیمی نیستی. عمو و زن عموت خیلی از دستت دلخور شدن نیومدی دیدنشون. ناسلامتی دختر شوهر دادن خیالشون راحت باشه؛ نه اینکه هنوز مُهر عقدت خشک نشده دختره رو ول کردی رفتی! نتونستم، کار داشتم. بعد از دلشون درمیارم تو که سال دوازده ماه کار داری. ادرس جدید سایت دوهمدم رو به مامان کرد و گفت: فکر کنم داییم چشم خورده! برم براش اسپند دود کنم. چون فقط الان با دوهمدم سامانه اینترنتی همسریابی سر جنگ داره وگرنه همیشه اخلاقش گل و بلبله. پسر به این خوبی! ما بَدیم همهش بهش گیر میدیم. مامانی شما مسافری، وقت رفتن اعصاب خودت رو خورد نکن. این بچهت آدم بشو نیست! جا خوردم. ادرس جدید سایت دوهمدم بدون اینکه به من خبر بده برای مسافری تا گفت ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم بلیط خریده بود.
میخواست بره مسافرت، دیگه رسماً من میموندم و مواظبت از دوهمدل سامانه اینترنتی همسریابی! صبر کردم تا وقت نهار خوردن دوباره حرف رفتن مامان شد و به خاطر اینکه از قبل در ج ریانم قرار نداده بودن. عصبانی شدم و عمداً جلوی همه گفتم: من کار دارم. نمیتونم به خاطر ادرس جدید سایت دوهمدم اینجا بمونم؛ هر روز کلی از وقتم گرفته میشه برم شهر و بیام. ولی کسی اهمیتی به منِ بدبخت نمیداد. همه فقط نگران پرنسس خانم بودن که یه وقت تنها نمونه. دلش نگیره، کم و کسری نداشته باشه. این دختره کارش رو خوب بلد بود. مظلوم و مهربون رفتار کنه تا همه دوسش داشته باشند. بیاد درسش رو بخونه. ازدواج کنه. همه روی سرشون حلوا حلواش کنند.
غیرمستقیم به شوهر زور بگه و به خاطر افکار فانتزی دخترونش گند بزنه به تمام آینده ی طرف مقابلش اما کور خونده بود یه جوری از میدون بیرونش میکردم تا همه فکر کنن خودش نخواسته.
وقت رفتن قوانین سایت همسریابی دوهمدم شد
چند روز بعد، وقت رفتن قوانین سایت همسریابی دوهمدم شد. خودم رو رسوندم تا ببرمش فرودگاه. دوباره جلوی ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم سفارش کرد. سیاوش، دست از این بچه بازیها بردار! تو باید تمام فکر و ذکرت خوشحال کردن زنت باشه. وقتی برگشتم ببینم دیگه هم اتاق شدید. چه دل خوشی داشتن که میخواستن به زور دختره رو قالبش کنند. مامان رو رسوندم فرودگاه و بعدش رفتم آپارتمان خودم اما وق تی احسان اومد و گفت: قوانین سایت همسریابی دوهمدم نگران دوهمدل سامانه اینترنتی همسریابی که تنهاست، میگه بیاریش اینجا. لازم نکرده. نمیخواستم تنها جایی که میتونستم راحت باشم هم با ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم تقسیمش کنم به خاطر همین مجبور شدم دست از پا درازتر برگردم خونه. آخر شب بود. ماشین رو توی حیاط پارک کردم و وارد خونه شدم. دوهمدم سامانه اینترنتی همسریابی روبه روی تلویزیون خوابش برده بود.