روی مبل میشینم به اطراف خونه نگاه میکنم همه جا میبینمش، اروم بودنش، چشماش... اتمام حجت هاش، چیزی رو تکرار نکردناش... دو دستم رو روی سرم میزارم عاشقم شده بود این آخر بدبختی برای ربات دوست يابي به حساب می اومد، پوزخند میز نم حتی با دستور بهم زمان میده برای عاشقش شدن چشمام باز میسوزه پلک که میزنم داغی اشک بیشتر دیوونه ام میکنه. بلند میشم و از پله ها بالا میرم در کمد رو میبندم تیشرتم رو پایین میکشم و روی تخت دراز میکشم و زیر پتو میخزم. چشمام رو انقدر بسته نگه میدارم که خواب ربات دوست يابي رو با خودش میبره. با حس چیزی روی دستم لای چشمام رو باز میکنم از پنجره فقط تاریکی مطلق مهمونه اتاقمه، یعنی هنوز صبح نشده. آهسته میچرخم با دیدن شاخه گل سرخی روی دستم خواب آلود روی تخت میشینم و شاخه گل رو برمیدارم. در اتاقم نیمه بازه، کار خودش بود گل رو روی زمین پرت میکنم و سرم رو با حرص به بالشت میکوبم...
از خانه ی ربات دوست يابي رايگان که هیچ وقت او را ندیده بیرون میزند
سوم شخص از خانه ی ربات دوست يابي رايگان که هیچ وقت او را ندیده بیرون میزند سوار ماشین میشود. دست و دلش به استارت زدن نمیرود، دختر عموی خل و دیوانه اش از او کمک میخواست برای رفتن، برای جا زدن اگر ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان بی عرضه اش را میدید حتما گردنش را خرد میکرد، مردک از بی خبر کجا به سر میبرد؟ فکرش مشغول است دل دل میکند اما نمیتواند همانطور به حال خود ولش کند، آن دختر در خطر مواد بود، اصلا در خطر همه چیز بود، به سرعت از ماشین پیاده میشود اما باز مکثی میکند دو دل میشود با دل خودش چه کند؟
باربات دوست یابی با gps هفت رنگ چه کند. .. با آزادی اش چه کند. کمک به ربات دوست يابي در تلگرام در این شرایط فقط نمک پاچیدن روی زخمی عمیق است که قرار نیست سر ببند، قرار است نمایان شود هشت ماه دیگر. کنار ماشین است پاهایش سست است، اصلا به او چه سر پیاز بود یا ته پیاز؟ چراباید قاشق نشسته ی رابطه ای شود که به او هیچ ارتباطی ندارد؟ از ربات دوستیابی تلگرام و فکرهایی که راجبش میکرد حالش بهم میخورد مثلا برایش دختر پاک و خانمی بود، اما حال ربات دوست يابي داستان هایش تربیت شده ی ربات دوست یابی با gps تو زرد از آب در آمده. حرص میخورد هنوز هم شک دارد برود؟نرود؟ دل به دریا زدن را دوست داشت اما دراین یک قلم تردید بیشتر خودنمایی میکرد.
باید کمک کند به ربات دوست یابی تلگرام دلبرگرام
اما باید کمک کند به ربات دوست یابی تلگرام دلبرگرام.
به ربات دوست یابی تلگرام دلبرگرام. به خاطر آبروی خاندان رادفر... لکه ننگی میشد بی شک رسوا میشدن. به طرف در رفت و دو بار پشت هم زنگ را فشرد ربات دوست يابي در تلگرام اف اف را برداشت عشق ممنوعه اش را دید اما حال دلش آشوب بود و بی حال پرسید: چی جا گذاشتی؟ زمزمه میکند: باز کن. در را میزند. فقط پرواز میکند پله ها را دوتایکی میکند مبادا پشیمان شود باید قربانی شود برای دِل ربات دوست یابی فارسی، که داغ کاری که ربات دوست يابي رايگان کرده است... پیرش نکند. در واحد باز میشود جلوی در می ایستد و به ربات دوستیابی تلگرام چشم میدوزد قهوه ی تلخ چشمان ربات دوست يابي در تلگرام که برای عشقش دو دو میزند نگران نگاهش میکند و ربات دوست يابي بالاخره لب میزند: باهام ازدواج کن... ربات دوستیابی تلگرام با وحشت به نگاهش ادامه میدهد، دلش داغ میشود ازدواج از روی ترحم؟ آن هم با عشق ناکامش؟