و رو به سایت دوستیابی استان تهران گفت: واقعا تو حیا نداری، با چه رویی اومدی اینجا؟
هی خواستم از بی آبرویی که سرمون آوردی به حوری هیچی نگم ولی نذاشتی!
یادم نمیره زنت چطور گریه میکرد و از ما سایت دوستیابی در استان تهران بذاریم زندگیتون رو بکنید.
میگفت دختر من مقصر! ِمیگفت از وقتی سایت دوستیابی راحت دیدتش زندگیمون زهر شده. تو بی عرضه زنت حامله بوده و اومدی خواستگاری دختر من؟
سایت دوستیابی راحت داد کشید
واقعا با چه رویی الان اینجایی! سایت دوستیابی راحت داد کشید و گفت: اون زن من نیست اینقدر نگین زنت، زنت. و رو به من گفت: حوری همش رو توضیح میدم. ولی من احساس میکردم مثل لیوان شیشه ای شکستم و هزار تیکه شدم، من بخاطر سایت دوستیابی راحت خواستم از خانوادم بگذرم ولی سایت دوست یابی چیکار کرد! اشک هایم صورتم را خیس کردن و با گریه به سمت خونه دویدم و فقط صدای حوری گفتن های سایت دوست یابی بود که با خواهش ازم میخواست صبر کنم ولی من خرد شده بودم و دیگر سایت دوست یابی نمیتوانست حال مرا خوب کند.
تمام کادوهای کانال دوست یابی با شماره تلفن رو یکی یکی شکستم
به اتاقم پناه بردم و تمام کادوهای کانال دوست یابی با شماره تلفن رو یکی یکی شکستم. عکس های دو نفره مان را که در آلبوم جمع آوری کرده بودم از وسط نصفشان کردم و از بالکن اتاقم تو حیاط ریختم. کانال دوست یابی با شماره تلفن رو دیدم که داشت با مامانم با داد و بیداد حرف میزد، وبا دیدن عکس هایی که از بالا به پایین میریختم به سمت بالکن اومد و بالا رونگاه کرد و با داد گفت: حوری، نکن، یه دقیقه گوش کن ببین چی میگم؟
ولی من با گریه و داد میگفتم: ربات دوست یابی تهران چرا این کار رو کردی؟
چرا؟ من احمق فکر میکردم یه دلیل محکمی داری که گذاشتی رفتی، ولی تو... حالم ازت بهم میخوره تو یکی هستی پستتر از آروین.
و هق هقم مجال نداد، سر خوردم و روی زمین نشستم. ربات دوست یابی تهران از ته وجود نعره میزد و میگفت: حوری واسم حکم نده.
مگه من با تو نیستم؟
لعنتی گریه نکن! یه دقیقه گوش کن. به خودش اشاره کرد و گفت: من الاغ یه خطایی کردم و مجبور شدم رها رو بگیرم. زنم نمیشد حکمم اعدام بود. تو عقدم یه دستم شد مهریهش دیگه نتونستم طلاقش بدم!
به بعد اون شب نحس دستم هم بهش نخورده چون من فقط تو رو میدیدم... نمیدونم چرا خریت کردم و زندگیم تباه شد ولی به اون بالایی من فقط تورو دوست دارم. یادتِ تو جشن علی دیدمت و باهم حرف زدیم؟
خودت بهم گفتی چرا اینقدر آشفتم، یادتِ گفتم از زندگی خسته شدم، ولی حوری تو زندگیم رو از این رو به اون رو کردی، من عاشقتم دیوونه، به من رها رو دوست ندارم اون زن من نیست... نیست!
و مرد من شکست زار زد از ته دل و التماسم کرد و با گریه گفت: حوری، یه فرصت دیگه بهم بده. ببین خوشبختت میکنم. به دستمم بره رها رو طلاق میدم ولی فقط تو بگو که هستی! بگو که دوسم داری! وبه سمت بالا نگه کرد و با داد گفت: د بگو دیگه لعنتی!
انقدر از ته دل گریه میکردم که تمام تنم میلرزید و در این هیاهو صدای گریه ی بچه ای از حیاط آمد. نگاهم رو به سمت در حیاط انداختم که دختر معمولی دیدم که بچه ای در آغوشش بود و سایت دوستیابی در استان تهران رو صدا زد. سایت دوستیابی در استان تهران با دیدنش خشم تنفر در دلش جوانه زد و به سمتش حمله کرد. با داد گفت: تو اینجا چه غلطی میکنی، هان؟
دخترک بچه اش را در آغوشش بیشتر فشرد و با گریه گفت: چرا داری با زندگیمون این کار رو میکنی سایت دوستیابی در استان تهران چرا؟؟
با داد گفت: چون ازت بدم میآد رها. میفهمی، بدم میآد! کی گفت بیای اینجا، کی گفت؟ رها شروع به گریه کرد و به سمت آروین نگاه کرد و آروینی که با خشم نگاهش رو به سایت دوستیابی استان تهران دوخته بود. سایت دوستیابی استان تهران به سمتش حمله کرد و با داد گفت: