همسریابی آنلاین هلو - صیغه


سایت صیغه موقت هلو

همسریابی هلو با عکس نیم نگاهی به من انداخت و گفت: سایت ازدواج موقت رایگان امیدوارم فکر نکنی دارم به جای تو تصمیم میگیرم، چون جدًا اینطور نیست

سایت صیغه موقت هلو - صیغه


خواندن صیغه موقت هلو

سایت ازدواج موقت رایگان ولی حال یه چیزی ازت میخوام، فقط از تو چون در آخر تویی که تعیین میکنی قراره چه اتفاقی بیفته. .. مکث کوتاهی کرد و ادامه داد: همسریابی هلو با عکس یا بمون و جدیش کن یا پاتو پس بکش و تمومش کن گیجی، گنگی، ترس، ناراحتی، خوشحالی، نمیدونم حسمو توی اون لحظه نمیدونستم شاید بهترین اسمی که میشد روش گذاشت احساس سردرگمی بود به صیغه موقت هلو خیره شدم، عین من بود و شاید کمی خونسرد تر از من...

همسریابی هلو با عکس نیم نگاهی به من انداخت

همسریابی هلو با عکس نیم نگاهی به من انداخت و گفت: سایت ازدواج موقت رایگان امیدوارم فکر نکنی دارم به جای تو تصمیم میگیرم، چون جدًا اینطور نیست به جای من تصمیم نمیگرفت اما صیغه موقت هلو توی شرایط سختی قرار میداد... شاید اگه من بودم واسم خیلی آسون تر بود، میگفتم میمونم و جدیش میکنم ولی واسه صیغه موقت هلو با روحیه ای که نداشت... نمیدونستم قراره چه تصمیمی بگیره ؛ و همین باعث ترسم میشد... همسریابی هلو با عکس اما اگه پاتو پس کشیدی به روح فرهان دیگه نمیذارم حتی سایشو هم ببینی قلبم یهو از تپیدن خسته شد...

سایت ازدواج موقت رایگان هیچوقت روح بابا رو قسم نمیخورد

سایت ازدواج موقت رایگان هیچوقت روح بابا رو قسم نمیخورد، هیچ وقت دروغ نبود اگه بگم نبضم از ترس توی دهنم میزد اگه ورود به سایت هلو میگفت پامو پس میکشم با این قلب واموندم چه غلطی باید میکردم؟ ورود به سایت هلو دستاشو توی هم گره زد ؛ از حالت صورتش معلوم بود که حالش حتی بدتر از منه نگاهشو به من دوخت، با چشمام التماسش میکردم که راهی رو انتخاب نکنه که هیچکدوممون بلدش نیستیم آرام با نگرانی دستشو روی دستم گذاشت، چشم اونم انگاری ترسیده بود لبای ورود به سایت هلو از هم جدا شدن، میخواست چیزی بگه، لبمو زیر دندونم کشیدم، یه کلمش کافی بود واسه تموم شدنم... همسریابی هلو با عکس میمونم و جدیش میکنم لبخند محوی ناخواسته روی لبم نشست... ساعت حدود یک بود که قصد رفتن کردیم، هر چی اصرار کردن که بمونیم سایت ازدواج موقت رایگان قبول نکرد و گفت که فردا کلی کار داره، از طرف دیگه فردا شب قرار بود ورود به سایت هلو و خاله و آرام هر چند که از نظر من مسخره بود اما واسه خواستگاری بیان خونمون و منم ترجیح میدادم که برگردیم خونه...

جریان خواستگاری جدًا مسخره بود، اما چون خاله و مامان هردوشون روش اصرار داشتن، نه من نه صیغه موقت هلو مخالفتی نکردیم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب