
اشکهام رو پاک کردم و بعد هم به پناه بردم. تقریبا دو هفته از اون روز لعنتی گذشت. توی این دو هفته فقط سه بار اون هم توی شرکت علی رو دیدم بدون هیچ حرفی. حسام هم کلی بهم لطف کرد و کارهای بورسیه رو انجام داد.
شیدا کامال مالی متر شده بود و انگار منتظر یک اشاره از علیرضا بود... شهاب هم به پدر علیرضا گفته بود علیرضا باید خودش دنبال شیدا ب یاید! شهاب و علیرضا طبق گفتهی سپیده در اداره با هم سرسنگ ین بودند... از این علیرضا بعید بود که به این زودیها قصد اعالم اتش بس داشته باشد! پدر و مادر علیرضا اوایل ازواج از مخالفان سرسخت بودند ولی ش یدا دختر شیرین زبان ی بود که توانست دلشان را به دست بیاورد... حاال همه چیر بر عکس شده بود... پدر و مادر علیرضا ادامه این زندگی را به هر قیمتی میخواستند و علیرضا پا پس کشیده بود
امشب سایت همسریابی آغاز نو همه رو دعوت کرده بود
فردا شب بلیط داشتم به فلورانس ایتالیا امشب سایت همسریابی آغاز نو همه رو دعوت کرده بود. یه شومیز و شلوار مشکی پوشیده بودم، موهام رو بالای سرم بستم و بدون هیچ آرایشی با برداشتن شال و مانتوی توسیم به سمت خونه ی سایت همسریابی آغاز نو و مهرشاد حرکت کردم. همه برای از من اومده بودن.
حال شیدا با همهی نقش بازی کردنهایش روز به روز بد و بدتر میشد. .. پدر علیرضا هم موقع رفتن گفته بود سعی میکند به زودی با علیرضا برای حرف زدن و حل کردن این معما ای نجا باشد! کالس کم کم شلوغ شد... نسرین و شوهرش هم در کالس بایکی از دانشجوها مشغول صحبت بودند... نسرین متوجه نگاهم شد و با از انها به سمتم امد... به گفته ی خودش من شبیه خواهر زداهی یک سالهاش بودم... وقتی عکس بچه را نشان داد از خودم ناامید شدم...یک دختر بچهی زشت که هیچ شباهتی با من و عکسهای بچگیام نداشت ولی این نظر من بود! نسرین به خاطر شباهتم به خواهر زادهاش دوستم داشت... کم کم حس من هم به او تغییر کرده بود... دلم میخواست در مورد شهاب و حرفهایش با کسی حرف بزنم... از حرف زدن با شی دا یا مامان خجالت میکشیدم... دلم یک دوست میخواست... کسی که حرف هایم را بیخجالت و بی فکر کردن به عاقبتش بتوانم با او بزنم... نسرین دختر عاقل و خانم مهربانی بود! نیم ساعتی گذشت... کم کم سر و صدای بچهها بلند شد...
سایت همسریابی نازیار و نرگس
سایت همسریابی نازیار و نرگس، صدا و سینا، سایت صیغه یابی ناز یار و نگار اما از تعجبات این بود که سایت صیغه یابی ناز یار تنها بود و دوست دختر جدیدی همراهش نبود. حتی علی هم بودش. جمعمون ناراحت بود و کمتر کسی حرف میزد اون هم در حد یک کلمه کسی هم نبود که شلوغ کنه.
نگار آرومتر از همیشه بود و امیری نبود که سر به سرش بذاره. سایت صیغه یابی ناز یار هم از دوری برادرش بود یا هر چیز دیگری حرفی نمیزد، همه سرشون توی موبایلها بود تا سایت همسریابی نازیار سکوت رو شکست؟
سایت همسریابی نازیار: ازدواج موقت نازیار تو هم بری دیگه کی تو گروهمون سایت صیغه یابی ناز یار: باز خوبه شبنم داره با میره نه مثل ازدواج موقت نازیار یه جوری رفت که کسی نفهمه.