رفتنت چیزی رو عوض نمی کنه، بری که چی بشه؟ موندنمم دیگه فایده نداره باید برم سایت هلو صیغه. فعال بس کن همسریابی هلو با عکس بهتر که شدی درباره اش حرف می زنیم. در سکوت ماشین را تا خانه راند. رادوین هم دیگر حرفی نزد. وارد اتاقش شد و بعد از خوردن قرصی خودش را روی تختش انداخت.
سایت هلو صیغه نگران سرش ایستاد همسریابی هلو با عکس زنگ بزنم دکتر بیاد؟ حالت خرابه پسر، خب باکی داری لج می کنی آخه؟ فعالبخواب بعدا حرف می زنیمبذار تنها باشم خواهش می کنم؛ برام دنبال بلیط باش می خوام برم ایران.
سایت ازدواح هلو عشقش را کرد
در این چند روز فقط سیگار کشید و سایت ازدواح هلو عشقش را کرد، روزه سکوت گرفته بود و کلمه ای حرف نمی زد. محمد آن قدر مدارا کرده بود، خسته شده بود. و عصبی به همسریابی هلو با عکس زل زد، تا خواست دهن باز کند و حرفی بزند هلو تلگرام گفت: ورود به پنل همسریابی موقت هلو این بار داد سایت هلو صیغه می شه بگی آنتونی واسم یک چیز دیگه بیاره، سیگار دیگه آرومم نمی کنه. ببند دهنت رو دیگه، هی من هیچی نمی گم.
بسه دیگه ورود به پنل همسریابی موقت هلو یک هفته س نشستی
خونه از دود دیده نمی شه باز زر می زن همین مونده زهرماریم بخوری. اونش به تو ربطی نداره نمی تونی تحمل کنی، پاشو برو بیرون. هلو تلگرام بسه دیگه ورود به پنل همسریابی موقت هلو یک هفته س نشستی یا کارت گریه س یا سیگار کشیدن، شورشو درآوردی تمومش کن دیگه. تحمل نداری، پاشو خودت رو بکش هم خودت خالص شی هم من از دستت راحت می شم، پاشو خودتو جمع کن دیگه اون از دو روز اولت که پیله شدی بری ایران، اینم از اوضاع.
حوصله دهن به دهن کردن ندارم تنهام بذار. به خودت بیا، تو این جوری کنی اون دختر زنده نمی شه. فقط داری خودتو نابود می کنی زنده ام می بود قسمت تو که نشد دیگه حسرت چی رو می خوری؟
این بار هلو تلگرام بلند تر
این بار هلو تلگرام بلند تر از سایت هلو صیغه داد کشید: ببند دهنت رو حرف دهنت رو بفهم، چی داری می گی؟ قسمتم نبود اما مرگم واسش زود بود. حق داشت زندگی کنه، ورود به پنل همسریابی موقت هلو نفس بکشه من به همینم راضی بودم. سایت ازدواح هلو که نشد نخواست نمی خوای بس کنی، با می خوای بجنگی؟
بجنگ ببینم به کجا میرسی. رادوین دیگر حرفی نزد فقط لیوان آب روی میز را محکم به سمت دیوار پرت کرد و روی مبل دراز کشید، چشمانش را بست. دوباره اشک هایش از کنار چشمش روان شد، هیچ کس نمی توانست حالش را درک کند. یاد چشم های آنلی که می افتاد جگرش آتش می گرفت. یک هفته ی دیگر هم در اتاق و کنج تنهایی اش نشست. جواب حرف های همسریابی هلو با عکس را هم نمی داد، حتی جواب تلفن هایش را... ساعت ها در خیابان قدم می زد و سیگار می کشید خاطرات مرور می کرد.