تو آیینه به صورتی که حالا از آرایشش یه سایه مالیم و یه ریمل کهنه مونده بود نگاه کردم. آروم لباس هام رو در آوردم و تیشرت شلوارک مشکی رنگی به تن کردم. دستی به موهام کشیدم و آرایشم رو با پاکننده پاک کردم. برگشتم از روی روتختی طوسی سفیدم لباس های امروزم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون. سایت همدم همسریابی در حالی که چایی میخورد اشاره ای به لیوان ِتو سینی نقره ای رنگ زد: بشین ریختم برات. چشم چرخوندم و لباس هارو پرت کردم رو مبل و رو به ثبت نام سایت همسریابی همدم گفتم: اینارو تا بزن بده طبقه پایین خانم شریفی بگو بده به دخترش بگو که لباس ها یک بار پوشیده شده.
لباس های عقدت رو میدی سایت همسریابی همدم تبیان؟
سایت همدم همسریابی گوشه بینیِ گوشتیش رو با انگشت اشاره خاروندچشماش گرد شد و گفت: لباس های عقدت رو میدی سایت همسریابی همدم تبیان؟ نکبت شگون نداره بزار یک ماه رد شه خب! نگاه معنا داری بهش انداختم که چشم به زمین دوخت و لیوان چایی که دستش بود رو روی سینی گذاشت و آروم گفت: نه که نبینم یا نفهمم اما سایت همسریابی همدم دانلود هنوز روز اول تو سه تا سیصد و شصت و پنج روز باید تحمل کنی دورت بگردم از الان بخوای اینطوری مایع عذاب خودت بشی هیچی ازت نمیمونه.
پوزخندی زدم و رو مبل رو به روش نشستم و چایی رو برداشتم و آروم گفتم: سایت همسریابی همدم ایران همین رو میخوام. و سایت کاربری همسریابی همدم که تنها کسش اینطور نادیده میگرفتش و منی که از خودم این روزها به شدت گریزون و بیزار بودم... با حرص دوباره انگشتم رو روی شمارش کشیدم و بهش زنگ زدم: بستم وقتی تو باشگاه باشه انتن نداره مشترک موردنظر در دسترس نمیباشد. چشمام رو برای بار هزار. به ساعت چوبی بزرگ دیواری نگاه کردم نیم ساعت دیگه از کلاس میاد.
2همدم سایت همسریابی رو دعوت کرد
درست یک ربع پیش بود که سایت همسریابی همدم تبیان زنگ زد و خیلی شیک خودش و خونواده 2همدم سایت همسریابی رو دعوت کرد... صداش تو سرم اکو شد: دخترم شب سایت همدم همسریابی تصمیم گرفته شام مزاحمت بشه ببخشید عروس و داماد نو هستید اما مهران گوشش بدهکار نیست میگه میخوام امشب برم خونه سایت همسریابی همدم دانلود. کف دستام گز گز میکرد و قلبم محکم میکوبید انقدر محکم که گفتم الان ِ از جا در بیاد... گردنم رو آهسته خاروندم: نه خواهش میکنم اتفاقا خودم دلم میخواست یه شب شما و 2همدم سایت همسریابی رو شام دعوت کنم خوشحالم میکنید.
تو دلم گفتم ارواح عمه شهلام که سایت همسریابی همدم تبیان حتی به دعوت کردن کسی فکرم کرده باشم. حالا به اون اخموی میرغضب چطوری خبر بدم! اوه دیشب اینجا نموند سوتی ندم... وای سرم داره میترکه!. چرخیدم و تلفن رو گذاشتم رو میز، برای سرگرم کردن خودم وارد آشپزخونه شدم. شروع کردم از تو کابینت گردو شکسته ی تازه در آوردم و شروع به رنده کردم پیاز داغ و گردو رو تفت دادم و رب انارو و فیله مرغ... فسنجون! غذای مورد علاقه بابا کاش سایت همدم همسریابی دوست داشته باشه، اینطوری بیشتر شبیه بابا میشه.