زن شونه امو گرفت و گفت: اگه الان گیر سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من بیافتی ممکنه هیچ وقت نتونی بی گناهی خودتو ثابت کنی! دهنم خشک شده بود به سختی پرسیدم: یعنی سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من احتمالش زیاده! حالا چکار کنم؟ تو رو دیده؟ نه! تو چی؟ نه! پس چطوری قرار بود همو پیدا کنین! قرار بود کلاه سبز بپوشم و برم کافی شاپ!
سایت همسریابی آغاز نو پیامهای یه راست میری
خوبه از اینجا که زدی سایت همسریابی آغاز نو پیامهای یه راست میری پایین و می رسی سوار سایت همسریابی آغاز نو می شی! گیج گیج بودم زن نگاهی به صورتم انداخت و گفت: چکار می تونم برات بکنم؟ الان نه مطمئنم گیر سایت همسریابی آغاز نو بیافتی به نفعته و نه بمونی خونه عظیم! سعی کردم ذهنمو متمرکز کنم اگه سایت همسریابی آغاز نو پیامهای باشه شاید بتونه بهم کمک کنه شاید هم نباشه اگه نباشه خیلی بهتره ولی باید هر جور شده باهاش تماس بگیرم ولی بهتره نفهمه من می دونم سایت همسریابی آغاز نو نگاه مرددی به زن کردم و دستشو گرفتم: برام مادری نکردی ولی حالا بیا و برام مادری کن یه موبایل بهم بده! زن بدون مکث گوشیشو از جیبش همسریابی هلو با عکس کشید و گذاشت کف دستم
سایت همسریابی آغاز نو پیامهای پرو کشید
بعد منو از سایت همسریابی آغاز نو پیامهای پرو کشید عینک بزرگ آفتابیشو به چشمش زد و موبایلو از دستم گرفت و گذاشت تو جیبم من برای دخترم مادری کردم ولی پدرش براش پدری نکرد و برای راضی کردن خودش داره از دیگران انتقام می گیره! مانتوهارو گذاشت روی پیشخون بازومو گرفت و کشید سمت در و کنار گوشم گفت: نمی دونم عظیم چه بلایی سرت آورده ولی دختر تو سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من نیستی من مرده! و هولم داد سمت همسریابی هلو با عکس و خودش هم وسط جمعیت گم شد ذهنم نمی تونست کلمه هایی که زن گفته بود هضم کنه من همسریابی هلو با عکس نیستم؟ مرده؟ گیج چرخیدم و اطرافمو نگاه کردم دنبال زن می گشتم و مدام به خودم می گفتم: سایت همسریابی آغاز نو پیامهای نیستم؟ پس کی ام؟ نگاهم چرخید بین جمعیت زن رفته بود و من احساس کردم گم شده ام