بابا همونطور که داشت از اتاق بیرون میرفت گفت: پس نه از پول خبری هست نه اینکه دیگه با من حرف بزن. معلوم نیست چی تو کلهش میگذره؛ کدوم دختر رو قراره بپسنده! ا ز پدرم دلخور شدم که مدام برای آیندهم نقشه میکشید و هیچوقت حاضر نبود ازم حمایت کنه. این دختره هنوز پا به خونه ی ما نگذاشته، شده بلای جونم! به راحتی خودش رو توی دل همه جا کرد.
نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاومد با اومدن سایت همسریابی ازدواج موقت در شیراز به خونه ی ما، رفت و آمد من هم کمتر شد اما خانم با ورودش حسابی نور چشمی بابا و بقیه شده بود. دوست نداشتم باهاش برخوردی داشته باشم. تا اینکه یه روز توی راه برگشت به خونه همراه صیغه فوری در شیراز بودم که گفت: اون سایت همسریابی ازدواج موقت در شیراز نیست؟! عینکم رو از روی چشمم برداشتم و دقیق نگاه کردم. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در شیراز و دوستش همراه یه پسر بودند. با عصبانیت گفتم: آره خودشه، خجالت نمیکشه هنوز دو روز نشد اومده، ببین چیکار میکنه.
صیغه فوری در شیراز با شماره تلفن صیغه فوری شیراز گفت
دیدی گفتم صبر کن این دختر اصل خودش رو یه جوری رو میکنه؟! بفرما، تحویل بگیر! حالا همهتون ازش طرفداری کنید. صیغه فوری در شیراز با شماره تلفن صیغه فوری شیراز گفت: اَه از این اخلاق گند تو شاید همکلاسیشه. الکی شلوغش میکنی؛ من نمیدونم اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در شیراز چه هیزم تَری بهت فروخته ازش خوشت نمیاد! بابا مثلاً قراره یه روزی زنت بشه. ماشین رو کنار خیابون پارک کردم و پیاده شدم. حسابی مشغول بگو و بخند بودند و اصلاً حواسشون به ما نبود. جریت ر شدم.
نمیخواستم یه دختر بچه ی ساده لوح دبیرستانی که تازه اومده دانشگاه، گول پسرها رو بخوره. احسان گفت: کجا؟ بشین الان میام. نزدیکشون شدم. تا شنیدم پسره میخواست شماره ی اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در شیراز رو بگیره، روبه روش ایستادم و گفتم: میخوای شمارهی خودم رو برات بنویسم؟ شونهش رو به عقب هل دادم و تهدیدکنان دوباره گفتم: نفهمیدم پسره چهطور از جلوی چشمم غیبش زد. سریع خودش رو گم و گور کرد. نموند تا ادبش کنم. برگشتم با اخم به سایت همسریابی ازدواج موقت در شیراز گفتم: اگه خریدت تموم شد سوار شو.
در شماره تلفن صیغه فوری شیراز رو باز کردم.
اینقدر پرو جوابم رو داد. ممنون. ما با میریم. انگار بدش نمی اومد بیشتر توی خیابون علاف بمونه. در شماره تلفن صیغه فوری شیراز رو باز کردم. تا نشستند. احسان ماشین رو روشن کرد و رفتیم. اول اب ریشم رو رسوندیم دم در خونه شون، بعد خودمون رفتیم. سایت همسریابی ازدواج موقت در شیراز مثل همیشه ساکت بود و با رسیدن ما به خونه رفت توی اتاقش، حتماً میدونست چه غل طی کرده و حر فی برای گفتن نداشت. اصلاً حوصله نداشتم خودم رو درگیر مواظبت از یه دختر سر به هوا کنم. وقتی مامان رفت آشپزخونه، احسان گفت این چه اخلاقیه؟
تو چرا به کار همه کار داری؟ دختره جرأت نداره با همکلاسیش حرف بزنه چون شازده میخواد بپره وسط دخالت کنه! بذار راحت باشه. وسط حرفش پریدم و گفتم: تو مگه وکیل وصی اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت در شیراز! احسان درحالیکه خندهش رو کنترل میکرد گفت: زندایی که نه، به من رب طی نداره. اختیارش دست شماست اما شماره تلفن صیغه فوری شیراز اب ریشمم؟ رو چه دیدی! یکی زدم پس سرش و گفتم: آهان، چه اسمشم بلده! مبارکه. یادم باشه به آذر خبر بدم. - جدیدا دهن لقم شدی. مامانم از همه چی باخبره خودتو سنگِ رو یخ نکن. پس صیغه فوری در شیراز با لینک به اب ریشم دل بسته بود.