
اگه عمرش به دنیا باشه، توی وطن خودم درمان میشه، اگرم نباشه، میخوام باقی عمرش رو کنارم باشه. خواهش میکنم ازتون! خواهش میکنم سایت همسریابی اغاز سال نوز!
به سایت همسریابی اغاز سال نوی که چشمانش هم بوی نگرانی میداد و هم بوی ترس و هم بوی دلسوزی.
دل سایت همسریابی اغاز سال نوز طاقت این اشک ها را نداشت
چشمان جوجه ی مقصود خاصی اش داشت غرق اشک میشد و دل سایت همسریابی اغاز سال نوز طاقت این اشک ها را نداشت. همه چیز دوباره به هم ریخته بود و همه چیز را میتوانست تحمل کند؛ اما به هم ریختن آرامش جوجه اش نه. نمیتوانست. دست چپش را باز کرد. -بیا بشین کنارم. بعد از کمی مکث و ریختن اشکی بی مهابا روی گونه ی سایت همسریابی اغاز سال نور، قدم برداشت و کنار مردش آرام گرفت. سایت همسریابی اغاز سال نوب دستش را دورش حائل کرد و سایت همسریابی اغاز سال نو ورود محبوبش را پناه داد. باز ماده ی سیال دلش جوش و خروش از سر گرفت و نفس نفس زنان زمزمه کرد: -میتونی من رو مقصر بدونی. من خیلی خودخواهم. حق داری اگه تا آخر عمرت از من بدت بیاد؛ ولی اگه هنوزم ازم بپرسن این سایت همسریابی اغاز سال نو ورود رو میخوای یا نه، میگم آره. به هر قیمتی. تو این مورد نمیتونم از حقم بگذرم. نمیتونم سایت همسریابی اغاز سال نوب. میفهمی؟
عشق تعارف بر نمیداره.
سایت همسریابی اغاز سال نوب فیش فیش کرد و با تن صدای خیلی پایینش گفت: -اگه کسی مقصر باشه، خودمم؛
سایت همسریابی اغاز سال نور زمزمه کرد:
-منم قبل رفتن سایت همسریابی اغاز سال نو صفحه اصلی گفتم اگه طوریش بشه، من میمیرم؛
ولی نمردم.
زنده میمونه.
بهت قول میدم زنده میمونه.
ضمناً بار آخری باشه که از کیسه ی خلیفه میبخشی!
از جون عزیز من دیگه مایه نذار.
سایت همسریابی اغاز سال نود با حس های متضادش
تو مال منی و تهر وقت من بگم باید زنده بمونی! صدای گریه ی اون بلندتر شد و سایت همسریابی اغاز سال نود با حس های متضادش، حصار پناهش را تنگتر کرد. -فردا بریم اون زاده ای که اون روز نشد بریم. سایت همسریابی اغاز سال نو وسط گریه هایش لبخند زد. -من که رفتم، شما نیومدین. -حاالا تو این وسط نرخ تعیین کن. -بریم. بریم دعا کنیم. سایت همسریابی اغاز سال نو صفحه اصلی کی میرسه ایران؟ میدونین چند وقته ندیدمش؟ -به زودی. بعد هم برای عوض شدن حال و هوا پرسید: -نهار پختی؟ -آره. دستش را نوازش گرانه کشید روی بازوی سایت همسریابی اغاز سال نو و نگاهش کرد. نیمرخش چه جذاب و ملیح بود. آخِ دلش در آمد: -فقط یه گربه ای یه موشی گیر بیار تستش کنن. من هنوز آرزو دارما! غذا را روی تخت داخل حیاط سرو کردند و همانجا سایت همسریابی اغاز سال نو زل زد به سایت همسریابی اغاز سال نود و اون یکی سایت همسریابی اغاز سال نود قر و قمیش آمد: -بینمکه. تلخ شده. خامه چرا؟
روی میله های تخت و سرش را برد به سمت سایت همسریابی اغاز سال نور نیلی آن بالا.
بازم از این غذاها درست کن. خیلی خوب بود؛ خیلی. صدای شکایت سایت همسریابی اغاز سال نور بلند شد: -آقای بهاروند غذام زهرمارم شد. حالا میگین خوبه؟ چرا دوست دارین اذیت کنین؟ آخه من باورم شده بود. سایت همسریابی اغاز سال نوز گردنش را راست گرد و خیلی جدی توپید: -الان چی گفتی باز؟!