دوباره سوالای مسخرش شروع شد می دونستی که سایت همسریابی جدید به خاطر نجات تو اینجا موند؟؟ با صدای گرفته ای گفتم: لعنت بهت، هدفت از این سوال های مسخره چیه برو سر اصل مطلب!!!
- سایت همسریابی جدید هلو چشه؟
- اون پوزخند لامصبش رو اعصابم بود!!
- از دیوار فاصله گرفت و جلوم وایساد
- تا خواست چیزی بگه با صدای فردین هر دومون به سمتش برگشتیم من میدونم سایت همسریابی جدید چشه؟ جدی زل زدم تو چشاش تا توضیح بده اونم جدی بود برخلاف همیشه که مسخره بازی در میآورد یکم نگامون کرد و گفت: تقریبا دو ماه قبل از اینکه به اردو بریم سایت همسریابی جدید ایران سرش شلوغ بود برای همین کلید خونش رو داد تا براش یه مدرکی رو بدارم ببرم. کلید و گرفتم و رفتم توی خونه، بعد از برداشتن مدرک خواستم خارج شم که یه کاغذ مچاله شده کنار سطل سایت جدید همسریابی آغازی نو نظرم جلب کرد فکر کردم شاید کسی بهش شماره داده باشه برای اینکه سر به سرش بزارم رفتم برش داشتم و باز کردم!!
پوزخندی به این افکار سایت جدید همسریابی آغازی نو زد
با خوندن محتوای داخل برگه نفس کشیدن یادم رفت...با عصبانیت رو بهش گفتم: چی بود تو اون برگه؟؟ پوزخندی به این افکار سایت جدید همسریابی آغازی نو زد و گفت: داخلش نوشته بود درخواست قلب برای خانم سایت همسریابی جدید هلو محتشم از بیمارستان......موفق نبوده و لطفا برای پیشرفت سایت جدید همسریابی آغاز نو درمان خود مجددا به بیمارستان مراجعه کنید! با شنیدن حرفای فردین زانوهام شل شد و با صدای گرفته ای گفتم: دروغ میگی سایت همسریابی جدید من سالم بود سایت همسریابی جدید و اون یکی گل سایت جدید همسریابی بهترین همسر با اخم گفت: سالم بود الان دیگه نیس خیلی وقته که قلبش اذیت میکنه ولی با این حال شاد و خوشحاله اون حتی با شنیدن حقیقت بزرگ زندگیش هم دست از شیطنت بر نداشت!!! هنوز نتوانسته بودم یه موضوع و هضم کنم که یکی دیگه شروع شد!! با لحن درمونده ای گفتم: خوشت میاد عذابم بدی؟ چه حقیقتی رو فهمیده سایت همسریابی جدید هلو؟ فردین هم با کنجکاوی سایت همسریابی جدید ایران نگاه کرد سایت همسریابی جدید گل من با نیشخند رو بهم گفت: آقای به ظاهر محترم اما در باطن غیر محترم.
چه نسبتی با سایت همسریابی جدید دارم
می خوای بدونی سایت جدید همسریابی بهترین همسر چه نسبتی با سایت همسریابی جدید دارم؟ منتظر نگاهش کردیم تا بقیه حرفش و تکمیل کنه یهو با صدای شکستن چیزی فورا نگاهمون به سمت در کشیده شد سایت همسریابی جدید توران با دو خودشو به در رسوند و بازش کرد با دیدن لیوان شکسته ای جلوی در لعنتی زیر لب به این شانس گفتم سایت همسریابی جدید توران با اخمای در هم زیر لب چیزی زمزمه کرد و رو به ما گفت: حتما یکی از خدمه ها بوده!!
چیزی نشنیده باشه وگرنه هممون بدبخت میشیم..