چشمام پر شد و سایت های همسریابی روسیه گفت: یک بار فقط باهاش حرفزدم یک بار. نگاهم رو صورتش طولانی شد سایت های همسریابی روسیه اما با گفتنه: بیرون میری در رو ببند عزیزم. دستم رو از دستش بیرون آوردم و از اتاق زدم بیرون. بوی نبودن مادر بغضی بود عجیب نبودن پدر دردی بود پر از تنهایی! پشت و پناه که نداشته باشی ؛ نباشی خیلی آسوده تری. از پله ها باال رفتم خواستم برم اتاقم که صداش منو وادار به ایستادن کرد: که چی مثال نیست کالس نمیری؟ برگشتم و نگاهم گره کوری به چشماش زد: کجای حرفم برات نامفهوم بود؟ اون لب باز کرد: چرا کلاس نمیری؟ دلم نمیخواد برم... کلافه زمزمه کرد: صنم... لب باز کردم: سیاه کرد روزگارم رو من دلم نمیخواد برم باشگاه بعد به مهمونی های شبانه ای دعوت شم که سایت همسریابی روسیه پوزخند زد و مثل این که بخواد ادای من رو دربیاره ایستاد و گفت: نه گفتن بلد نیستی؟ چشمی چرخوندم از پشتم عرق سرازیر شده بود اما دلم کم آوردن جلوش رو نمیخواست...
نه گفتن یک بار دوبار بار سوم خیلی نرمال نیست. سایت همسریابی روسیه نگاهش رو بین چشمام به بازی در آورد تی شرت لش مشکی رنگش چاق تر نشونش میداد زمزمه کرد: نمیفهممت. چرخید و به طرف اتاقش قدم برداشت و من لب باز کردم: منم... و برگشتم و سریع رفتم تو اتاق. نفس عمیقی کشیدم دوبار و سه بار... نفس عمیقی کشیدم دوبار و سه بار... نگاهی به دور تا دور اتاق انداختم راستی راستی ما تو دل خونواده رادفر چی میخواستیم؟ ما فقط از اردشیر یه فامیلی برامون مونده... کاش این همه دردسر به وجود نمی اومد وای به حال دردسر های آینده وای به حال قصه های آینده.ساده اش دختر بازیه وای به حال دلم که برای پسری تکون خورده که کار. .. دلم به حال خودمون میسوزه خودم خواهرم و پدر مادری که رفتن، اگر بودن بی شک داستان جور دیگه ای رقم میخورد. کنار پنجره رفتم به باغ و بعد به خیابون اصلی چشم دوختم بارون نم نم پاییزی دلم رو آشوب تر کرد هوا دلگیر شده امروز، دلم تنگ سایت همسریابی روسی بود حالا یا لرزیدِن دلی که عقلم نمیخواست هنوز باورش کنم از تنهایی یا از فرار. روی تخت رفتم و زیر روتختی زرشکی رنگ پشم شیشه خزیدم. دلم گرماش رو میطلبید.
پسری که تمام وجود سایت همسریابی در روسیه رو زیر و رو کرد
باید فرار کرد از دیدن چشمایی پسری که تمام وجود سایت همسریابی در روسیه رو زیر و رو کرد باید ترسید از چشمای پسری که پاک بودن تو هیچ کجای تنش نیست... باید فراموش کرد این باید ها باید آویزه ی گوشت باشه صنم، صنم تو می تونی خیلی راحت چشمات رو ببند فکر کن به روزی که اون نبود به خندهای از ته دلت فکر کن به خوشی هات با تک خواهر بزرگ فکر کن به سیگار کشیدنت و اشک ریختنت و آروم شدنت اما به سایت همسریابی روسیه فک نکن. به پسری که درست در اتاقت رو به در اتاقش باز میشه فکر نکن. کاش سایت همسریابی روسیه زود بیاد دلم رفتن از این خونه رو میخواست... نفهمیدم تو این همه قول و قرار وسط این زیر و رو کشیدن دلم چطوری خوابم برد. عصر که بیدار شدم و پایین رفتم همه تو سالن جمع بودن جز اون خوشحال شدم که با دیدنش دلم باز هری پایین نمیریزه لبخند شادی زدم و جلو رفتم از پشت به ویلچر سایت همسریابی روس نزدیک شدم و از پشت چشماش رو گرفتم عمو اینا نگاهم کردن
برام شکلکی در آورد و سایت همسریابی در کشور روسیه با خنده گفت:
جهان برام شکلکی در آورد و سایت همسریابی در کشور روسیه با خنده گفت: کسی جز صنم بانو نیست. دستم رو برداشتم و خم شدم و لپش رو بوسیدم. هنوز نشسته بودم که اف اف صداش در اومد خواستم برم باز کنم که اختر از آشپزخونه بیرون اومد و گفت: باز میکنم خانم. برگشتم و کنار سایت همسریابی روسی نشستم و با لبخند گفتم: چقدر آبی بهت میاد زن عمو. مرجان لبخند مهربونی زد و گفت: با عمو مهرانت هم عقیده ای. به عمو که با عشقی عجیب به زن عمو خیره بود نگاه کردم و زمزمه کردم: عموی خوش سلیقه. جهان هم با خنده پسته ای برداشت و در حال خوردنش گفت: ایشالا اگر قبول کنه یه پسر عضب اینجا نشسته. خندیدم و گفتم: اگه تو پسر عضبی منم دخترشم. سایت همسریابی روس د حالی که به در ورودی نگاه میکرد گفت: اختر کی بود ؟ شهلا خانم و آقا مهرداد. دلم فرو ریخت این زن سر و پا نحس بود و وحشت... طولی نکشید که اول قامت مهرداد و بعد هم شهلا دیده شد هر دو به طرف ما قدم برداشتن طمانینه و آهسته...
با هر قدم اون ها من بیشتر ترس ورم میداشت. تنها بودم و اینجا جای خالی سایت همسریابی روسی واقعا دهن کجی میکرد. شهلا جلو اومد خیلی گرم با سایت همسریابی در کشور روسیه و عمو و جهان و زن عمو دست داد با من اما سالم خشک و خالی کرد. عمو به من که رسید دست دراز کرد و من با دلهره دستش رو گرفتم و اون لبخند زد و سر تکون داد. دلم گرم شد اما سایت همسریابی در روسیه تنها بودم این استرسم رو زیاد میکرد. شهلا نشست و سایت های همسریابی در روسیه گفت: بچه ات کجاست؟ دیشب با امینی رفتن ترکیه پیش عمه اش تنها بودم گفتم یه سری بهتون بزنم. سایت همسریابی روس سر تکون داد و گفت: تو چرا نرفتی؟ همه به مکالمشون گوش میدادیم. .. سایت همسریابی کشور روسیه دستی تو هوا تکون داد: وای خانم جون ول کن کی حوصله ی اونارو داره.