
شد به پشت سر و همسریابی موقت رایگان داشت فکر میکرد عجب فرهنگ سازی متفاوتی اینور دنیا الم کرده اند!
که صدای دستزدن آمد. همه با زبان خودشان در حال تحسین همسریابی موقت بودند و همسریابی موقت که این بار مرکز توجه همگان قرار گرفته بود مدام دستش را به سینه میزد و خم میشد و هی تکرار میکرد: -مقسی بوکو، مقسی بوکو، مقسی... دختر اکراد خندید و گفت: -خود لوئی دوفونسه،
خود خودشه. از البهالی تشویق ها زمزمه ی آسمان به گوش رسید: -چیزی که برای من بد و ناپسنده برای شما هم بده آقای بهاروند، این یادتون باشه! بعد هم از کنار همسریابی موقت مشهد رد شد و پشتسر جمعیت تحسینگر سوار شد و همسریابی موقت مشهد که منظور مستتر در کالم آسمان را نگرفته بود بعد از همه، دست به میله گرفت و خودش را کشید باال. در بین راه، مناظر آنقدر شکوه و جالل داشتند که آسمان چسبیده به شیشه و دختر اکراد و مقتدری تقریباً چرت میزدند و همسریابی موقت در تهران هی عکس میگرفت. همسریابی موقت هلو روی صندلی نشسته بود و روبه رویش دختر سرتقی که اصالً و ابداً حواسش آنجا نبود و او مرتب به خودش متذکر میشد که حساسیت به خرج نده و خودت را با عالمات سؤال و تردیدهای جمالت موجود مقصود خاصی روبه رویت درگیر نکن. آنقدر نگاه آسمان به سبزینه ها و معماری های شهر نورها مملو از شوق و لذت بود که همسریابی موقت هلو هم کم کم مجذوب هنر دست غربیه ا شد. پاریس بزرگترین و زیباترین شهر فرانسه با بیش از 12 میلیون جمعیت که به قول دختر اکراد ساالنه 45 میلیون توریست را به خود جذب میکند.
همسریابی موقت هلو فکر کرد این میزان توریست
همسریابی موقت هلو فکر کرد این میزان توریست یعنی درآمدی بالغ بر ایکس برابر درآمد کل نفت ایران. به هتل لی موریس که رسیدند طرح معماری تغییر کرد. از معماری های سنتی تا طراحی های فوق مدرن و ترکیبات رنگی روح نوازی که از پا تا نوک ساختمان تمامنور و سفید روبه رویشان را گرفته بود، میشد اسمش را گذاشت مرز سنت و مدرنیته. آسمان نگاهش روی درخت های نخل اطراف دریاچه ی مصنوعی یکی از چندین ضلع مشرف به لی موریس سرانده شد. -خیلی قشنگه!
همسریابی موقت در تهران کلاه لبه دارش را روی سرش جابه جا کرد.
از قشنگ هم برو بالاتر. نگاه ها کشیده شد به ضلع دیگرش که از این زاویه درست قابل دید نبود ولی گویا یک ساختمان مجلل بالغ بر چهار طبقه قابل مالحظه بود. ساختمانی با نمای سنگ و شیشه و سفیدی برف و براقی نور. از میان نخل ها که گذشتند به سمت تریای ضلع جنوبی هتل، خدمه ی کراوات پوش و موقر هتل خودنمایی کردند.
مقتدری و همسریابی موقت در تهران و دختر همسریابی موقت تهران جلوتر بودند و بعد آسمان و پشتسر همه همسریابی موقت شیراز. همسریابی موقت شیراز دسته ی چمدانش را کشید و نگاهش را سراند روی سر و شال طرحدار آسمان.
همسریابی موقت شیراز فک فوقانی اش را فشار داد
همسریابی موقت شیراز فک فوقانی اش را فشار داد روی قسمت های زیرین و نگاهش را کشید به مرد شلوارکپوشی که روی صندلی های تمام سفید تریا نشسته بود و پوشش آن ها را دید میزد انگار. -چی برای تو بده که برای من هم بده؟! آسمان مکث کرد و بعد برگشت به سمت همسریابی موقت اصفهان. مقتدری و همسریابی موقت داشتند، میرفتند. آسمان لب هایش را خیس کرد و نگاهش را از چشمان همسریابی موقت اصفهان گرفت و سراند روی زمین زیر پایش. -اگر منظورم رو نگرفتید، بیخیالش شید! همسریابی موقت اصفهان دستش را تو جیبش فرو کرد شاید دلش گرم شود! -نمیشه! -چرا نمیشه دقیقاً؟ -چون هم دقیقاً و هم تقریباً حرفی زدی که هضمش برای منِ صاحبکار غیرممکنه. از ثانیه اول این سفر لعنتی کارایی کردی و چیزایی شنیدم که مدام روی اعصابمه. یه عالمه سؤال دارم و مجال پرسیدن نیست. بعد در جواب من، یه جمله ی مجهول میذاری تو کاسه ی ذهنم؟
همسریابی موقت رایگان نزدیکتر شد
آسمان هنوز نگاهش روی زمین بود و انگار نفس هم نمیکشید. همسریابی موقت رایگان نزدیکتر شد و نگاهش بین مسیر و قهوه ای های به زیر افکنده ی آسمان گشت. مقتدری و همسریابی موقت و دختر همسریابی موقت تهران گویا متوجه غیابش نشده بودند.