همسریابی آنلاین هلو - همسریابی


سایت همسریابی همراه با عکس پروفایل

سایت همسریابی همراه با عکس دستش رو زی ر چونهش زده بود و تلویزیون نگاه میکرد. سلام کردم و نشستم. سایت همسریابی موقت همراه با عکس با اخم گفت

سایت همسریابی همراه با عکس پروفایل - همسریابی


سایت همسریابی همراه با عکس است

یک روز سایت همسریابی موقت همراه با عکس زنگ زد و خوشحال گفت: حتماً امروز بیا خونه، کارت دارم. آخه گلسا اومده؛ باهاش در مورد خواستگاری حرف زدم. ظاهراً که قبول کرده. پس دختره این همه مدت من رو میخواسته و بهم علاقه داشته و رو نمیکرده. نه میتونستم از اون پول بگذرم، نه میخواستم ازدواج کنم. بیخیال گفتم: سایت همسریابی همراه با عکس و تلفن این مدلی نخواستم؛ ا ز خیرش گذشتم.

نه گلسا، نه پول. سایت همسریابی همراه با عکس پشت تلفن صداش رو ب رد بالا و تهدیدکنان گفت: اگه نیومدی دیگه اسمت رو نمیارم؛ هیچوقت نمیخوام ببینمت! بالاخره مجبور شدم برای حرف زدن برم خونه، هیچوقت فکرش رو نمیکردم اولین خواستگاری رسمیای که همه از بابتش خوشحال باشند به اجبار و بدون انتخاب خودم، توی خونهی خودمون اتفاق بیافته. قرار باشه تک و تنها بدون لباس رسمی پوشیدن، بدون گل و شیرینی خ ریدن، با ناراحتی برم خواستگاری پرنسس زندگیم که اونم کسی جز گلسا نبود. وقتی رسیدم خونه، مثل همیشه سوت و کور بود. سایت همسریابی همراه با عکس دستش رو زی ر چونهش زده بود و تلویزیون نگاه میکرد. سلام کردم و نشستم. سایت همسریابی موقت همراه با عکس با اخم گفت: چه دیر کردی ببخشید، بالاخره تو هر مراسم خوستگاری این دی ر کردنها طبیعیه.

سایت همسریابی همراه با عکس و تلفن الان جدی هستی؟!

داشتم فکر میکردم اصلاً نیام. جونِ سیاوش راستش رو بگو، سایت همسریابی همراه با عکس و تلفن الان جدی هستی؟! سایت همسریابی همراه با عکس جدی گفت: - پاشو خودت رو جمع کن. الان عروس خوشگلم میاد. حر فی نزنی ناراحت بشه. خودم ازش خواستگاری کردم و بله رو هم گرفتم. گفتم بیای اگه سایت همسریابی همراه با عکس و شماره حر فی یا شر طی داره بهت بگه. ا ز عصبانیت خندهم گرفت و گفتم: خب دیگه چه لزومی بود من بیام؟! زنگ میزدی یه راست میاومدم محضر. آخه این چه کاریه؟ مامان سایت همسریابی همراه با عکس و شماره تلفن به درد من نمیخوره. ده_دوازده سالی ازم کوچی کتره، یه بارم نامزد داشته. بهونه نیار؛ الان صداش میزنم بیاد.

سیاوش چرت و پرت گف تی وای به حالت! تو مگه پول نمیخوای؟! ا ز خشم دندونهامو روی هم ساییدم و گفتم: چه رب طی داره؟! آخه کی اینجوری ازدواج کرده؟ مگه عهد قجره؟ به تو باشه تا پنجاه سالگیم زن نمیگیری! پی ر شدی. بعدشم من دارم به وصیت پدر سایت همسریابی همراه با عکس عمل میکنم. نه اینکه اجازه بدم مروارید رو بگیری با اون سلیقه ات! بلند شدم و کلافه قدم زدم. رو به سایت همسریابی موقت همراه با عکس گفتم: سایت همسریابی همراه با عکس و مشخصات شاید یکی دیگه رو بخواد. خیالت راحت کسی رو نمیخواد. اون نامزدیشم به خواسته ی عمو بوده وگرنه پسره رو دوستش نداشته. اصلاً نظرش رو پرسیدی؟ عمو قبول میکنه دخترش رو اینجوری شوهر بده؟! سایت همسریابی همراه با عکس و شماره تلفن همه چی رو بسپار دست من، برو بشین الان سایت همسریابی همراه با عکس و شماره میاد. واقع ا موقعیتم خیلی مسخره بود.

الان باید منتظر عروس خانم مینشستم تا بیاد شرط و شروط بذاره. عصبی روی مبل روبهروی پله هایی که منتهی به طبقه ی بالا بود نشستم.

چندباری بلند سایت همسریابی همراه با عکس و مشخصات رو صدا زد

توی دلم گفتم یه آشی برات بپزم که همین امروز خودت جواب من فی رو بدی. سایت همسریابی همراه با عکس و تلفن چندباری بلند سایت همسریابی همراه با عکس و مشخصات رو صدا زد و خودش به آشپزخونه رفت. بالاخره چند دقیقه بعد، عروس خانم از پلهها خرامان پایین اومد. دلم به حالش سوخت. بوی عطرش س ریع همهجا پیچید. هفت قلم آرایش داشت، این بچه واقعاً باورش شده بود من میخواستمش که دارم ازش خواستگاری میکنم. سلام کرد برای اینکه بهش بفهمونم ناراضیم، جوابش رو ندادم. روبهروم نشست؛ ساکت بودیم. تا سایت همسریابی موقت همراه با عکس با سینی چایی اومد و گفت: - من با هر دوتون صحبت کردم اما بازم اگه حر فی با قی مونده بزنین. چند روز دیگه قراره عقد کنین. 

مطالب مشابه


آخرین مطالب