همسریابی آنلاین هلو - شبکه اجتماعی


شبکه اجتماعی دو همدل چند عضو دارد؟

شبکه اجتماعی دو همدلی برنمیداشتم چون دوستش داشتم. دوست داشتنی که هیچوقت متوجهش نشد. شبکه اجتماعی دو همدل اجازه نمیدادم مردی جز خودم وارد زندگیش بشه.

شبکه اجتماعی دو همدل چند عضو دارد؟ - شبکه اجتماعی


شبکه اجتماعی دو همدل با عکس

وقتی جوابش رو دادم از پشت تلفن با گر یه گفت چند روز بعد برگشتن به ایران، مادرش فوت کرده. مجبور شدم برای تسلیت گفتن برم خونه شون. اونجوری که پیدا بود همچنان شراکت ما معلق میموند تا مروارید از نظر روحی حالش بهتر بشه. با شناختی که از مروارید داشتم محال بود به آسونی حاضر بشه تا سهم من رو از شرکت بهم بده و تازه اول دردسرهایی بود که ریشهش تصمیمات اشتباه خودم در گذشته بود.

گفت شبکه اجتماعی دو همدلی رو توی شهر دیده

یک روز احسان زنگ زد و با هیجان گفت شبکه اجتماعی دو همدلی رو توی شهر دیده. بدون اینکه فکر کنم چرا آدرس جدید دو همدل برگشته، بهش گفتم معطل نکنه و دنبالش بره. بعد تمام واسطه هایی که برای خواستگاری مجدد فرستادم و جواب رد شنیدم، شبکه اجتماعی دو همدل فرصت بود تا خودم مستقیم باهاش حرف بزنم. پشت تلفن از صحبتهای ابر یشم و ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل شنیدم که گفت دیگه من رو نمیخواد. حداقل از وقتی که تمام اتفاقات رو برای خانوادهش توضیح دادم تونستم تا حدودی سوءتفاهمی رو که ورود به همسریابی دوهمدل ایجاد کرده بود رفع کنم و بگم ارتباطم با مروارید فقط کاری بوده نه بیشتر.

برای اینکه ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل درسش رو تموم

با زن عمو تماس گرفتم و پرسیدم احسان، آدرس جدید دو همدل رو توی شهر دیده. زنعمو گفت برای اینکه ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل درسش رو تموم کنه اومدن و چند ماه بعد برمیگردند. به خواست شبکه اجتماعی دو همدلی که دوست نداشته کسی از فامیل متوجه اومدنشون بشه به کسی حرفی نزدند. وقتی احسان آدرس رو برام فرستاد خودم رو به همون خونه رسوندم ولی هرچی زنگ در رو زدم کسی باز نکرد. برگشتم و توی ماشین نشستم.

ادرس سایت دوهمدل خیلی لجباز بود و نمیخواست برخوردی با من داشته باشه. بعد گذشت نیمساعت رفتم. دست از سر شبکه اجتماعی دو همدلی برنمیداشتم چون دوستش داشتم. دوست داشتنی که هیچوقت متوجهش نشد. شبکه اجتماعی دو همدل اجازه نمیدادم مردی جز خودم وارد زندگیش بشه. کمکم همه فهمیدن زن عمو برای ورود به همسریابی دوهمدل خونه گرفته. یه روز همه جمع شدند و به دیدنش رفتند. باورم نمیشد گلسا همون دختر ی بود که دوستم داشت و شبکه اجتماعی دو همدل به راحت ی چشمش رو روی گذشته بسته و حتی حاضر نیست به حرفهام گوش کنه. مجبور شدم از ابر یشم خواهش کنم تا حواسش به ورود به همسریابی دوهمدل باشه. هر جا میره و میاد بهم خبر بده. ساعت کالسهاش رو بهم بگه. دیگه کار و زندگی رو کنار گذاشتم و رفتم آپارتمان خودم تا هم از دور مواظب آدرس جدید دو همدل باشم، هم اینکه هرطوری شده دوباره دلش رو به دست بیارم. بریشم بهم پیام داد و گفت شبکه اجتماعی دو همدلی از دانشگاه میره خونه.

سریع خودم رو رسوندم و توی کوچه منتظرش موندم. وقت ی نزدیک خونه شد از ماشین پیاده شدم و پشت سرش رفتم. تا به در کلید زد صدایش زدم. برگشت با اخم نگاهم کرد و سر یع وارد حیاط شد. تا خواست در رو ببنده، پام رو بین در گذاشتم و مانع بسته شدن در شدم. از الی در نگاهش کردم. شبکه اجتماعی دو همدل شده بود. آروم گفتم: -ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل چرا ازم فرار میکنی؟ میخوام باهات حرف بزنم. در حالی که محکم در رو هل میداد تا بسته بشه، با عصبانیت گفت: -نمیخوام ببینمت. من با آدم نامرد حرف ی ندارم. تموم حرفهایی رو که آماده کردم موقع دیدن بهش بزنم فراموش کردم. تا رفتم عقب، آدرس جدید دو همدل در رو با شدت بست. هرچ ی میگفت حق داشت. از ابر یشم ساعت کالس ادرس سایت دوهمدل رو پرسیدم

مطالب مشابه


آخرین مطالب