شام تو سکوت صرف شد بعد از شام بود که خانم بزرگ تلفن بی سیم رو برداشت و زنگ زد به جاوید و ازش خواست هرجا هستن خودشون رو برسونند، 33 سر وکله سه تا پسرای عمو هم پیدا شد بی توجه به ما اول جلو رفتن، یکی دست رو بوسید و یکی صورتش رو یکی ام بغلش کرد، خانم بزرگ با لبخند بدرقه اشون کرد و نشستن رو مبلمان های ۹ نفره نزدیک به جمع. خدمه خونه برامون چایی آوردن که شهلا بعد از رفتن خدمه گفت: شروع کنید خانم بزرگ. ورود به سایت همسریابی دوهمدل جدید بسته ای به طرفم گرفت و گفت: بخون دخترم. جاخوردم، چشمام یکم گرد شد: من خانم ؟ بله شما. بی حرف به شبکه اجتماعی دو همدل نگاه کردم که پلک آرومی زد و من بسته رو گرفتم و باز کردم کاغذ رو در آوردم و شروع کردم. اینجانب اردشیر رادفر در صحت عقل کامل این شبکه اجتماعی همسریابی دوهمدل را تنظیم میکنم. تک سرفه ای کردم و صدامو صاف کردم ادامه دادم خوندم خوندم خوندم وقتی چشم از برگه برداشتم از سرمای صورتم فهمیدم که خونی تو صورتم باقی نمونده، کاغذ از دستم افتاد. همه با تعجب به من و پسر بزرگ عمو مهران چشم دوختن اونم با حالت گنگی به من و برگه ی افتاده نگاه میکرد.
شبکه همسریابی دوهمدل رو از جلوی پام برداشت
بلند شد و شبکه همسریابی دوهمدل رو از جلوی پام برداشت عملا میخواست امضا و مهر پای من رو ببینه جلوی پای من بود که یهو چشمای من سیاهی رفت وصدای صنم: ساغر... توسط شخصی با خوش بو ترین بوی دنیا نگه داشته شدم تا به زمین نخورم و چشمایی که یاری نکرد و بسته شد... چشم باز کردم طولی نکشید که تونستم اطراف ر و آنالیز کنم، تو یه اتاق پنجاه متری رو تخت سلطنتی بودم، سوزن سرم توی دستم بود. صدای صنم: قربونت برم من بیدار شدی؟ یاد اون شبکه اجتماعی همسریابی دوهمدل افتادم و قطره اشکی از کنار چشمم چکید...
ورود به سایت همسریابی دوهمدل جدید این دیگه چه امتحانیه؟
ورود به سایت همسریابی دوهمدل جدید این دیگه چه امتحانیه؟ آروم باش ساغر هنوز اتفاقی نیوفتاده. با کلافگی گفتم: تمام اینا به دست من و جانیار حل میشه. جز من و اون کسی نوه ی اول خونواده نیست. در اتاق باز شد و... جانیار خانم وقتی شبکه همسریابی دوهمدل رو داد دست دختر بزرگه اونم با تردید گفت: من خانم... خانم بزرگم پلک محکمی زد و گفت: بله شما. نگاه گذرایی به خواهرش کرد و بسته رو باز کرد و خوند... هر لحظه بیشتر از قبل تو خالء فرو میرفتم این شبکه اجتماعی همسریابی دوهمدل بود؟ شبکه اجتماعی همسریابی دوهمدل نامه از دستش افتاد که بلند شدم مگه کشک بود... اما با دیدن مهر آقا بزرگ فهمیدم شوخی نیست و شبکه همسریابی دوهمدل اصله. صدای جیغ که گفت ساغر. با دیدنش سریع عکس العمل نشون دادم و گر فتمش تو بغلم همه همه به پا شد عمو و زن عمو و عمه شهلا پچ پچ میکردن و مامان بابا نگران ساغر... نگاهش میکنم، اینبار کمی، کمی فقط مکث میکنم، اسمش خیلی به صورتش میاد!