من که هنوز نفهیده بودم چی گفته یهو دیدم منو ول کرد و یه قدم رفت به سمت و صداش زد! حرفشو نصفه شعر عاشقانه صبح بخیر عشقم کرد و به نگاه کرد معلوم بود یه خورده ناراحته شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخير خیلی جدی گفت یه مسئله ای هست که باید همین الان بهتون بگم! نگاهشو از شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر نگرفت الان وقت ولی من الان باید بگم به و بعد نگاه کرد بعد زد به شونه شعر عاشقانه برای عشقم
شعر عاشقانه صبح بخیر عشقم و همسرش به هم نگاه می کردن
صبح بخير و گفت یکی دو دقیقه عیب نداره! شعر عاشقانه صبح بخیر عشقم و همسرش به هم نگاه می کردن بالاخره راضی شد و نفسی گرفت و اومد سمت شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر برگشت و وقتی از کنار من رد می شد گفت حالا ببین چه نازی می کنه! و رفت سمت اتاق شعر عاشقانه صبح بخیر عشقم شروع کرد به حرف زدن با و همسرش انگار که بخواد سر اونا رو گرم کنه شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر به بدون حرف پشت سر رفت من اون وسط وایستاده بودم نمی دونستم چکار کنم وقتی دیدم کسی حواسش به من نیست یواش رفتم سمت در اتاق لای در باز بود و صدای شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر به به خوبی می اومد یه لحظه می شینید! گفتم که باید برم شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر حرصی شد یعنی شد یه حرفی من بزنم تو بگی باشه ؟ جلوی دهنمو گرفتم تا نزنم زیر خنده خیلی ممنون! بهتر نیست بذارم بعدا؟
شعر عاشقانه صبح بخیر عشقم خجالت زده بود
نخیر همین الان باید بگم می خوام با ذهن باز برین سراغ ماموریتتون انگار شعر عاشقانه صبح بخیر عشقم خجالت زده بود لازم نیست من خودم شنیدم چیو شنیدین؟ بگذریم داره دیر می شه شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر به می خواستم بگم جوابم مثبته! چشمام رفت ته سرم این شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخیر دیگه از پرویی نمونه نداره یه چند لظحه ای سکوت شد و بعد صدای متعجب شعر عاشقانه برای عشقم صبح بخير اومد مثبته؟! این بار یه خورده خجالت هم توی صداش بود برای چی بلند شدی بشین خب آره دیگه!