
شعر مهسا خیلی ماهه! نیشم باز شد که با حرص گفت مرگ! بی جنبه! خوب خلایق هرچه لایق! متن برای مهسا امینی برای استوری حرصی گفت غلط کردی! این بار که دیدمش آب پاکی رو می ریزم رو دستش فک کرده کیه؟! اومدم بزنم تو سرش که در زدن دوتایی فوری از جا پریدم بله؟ شعر عاشقانه برای عشقم مهسا می تونیم بیایم تو؟
شعر مهسای من بود
شعر مهسای من بود سر و وضعمونو مرتب کردیم و اجازه دادم بیان تو طبق معمول هر دوتا با هم بودن قیافه اشون حسابی خسته بود دیشبم که من نذاشته بودم درست بخوابن همه مون ایستاده همو نگاه می کردیم که من گفتم چرا نمی شینین؟ به نگاه کرد و اونم به بعدم گفت باید بریم! بود که گفت چه زود؟ این همین خانمی بود که می گفت می خواد آب پاکی رو بریزه رو دست شعر مهسای من نگاهش کرد و گفت یه عملیات مهم تو راهه!
متن برای مهسا امینی برای استوری احساس کردم
و به شعر عاشقانه برای عشقم مهسا نگاه کرد قلبم یه لحظه ریخت با وحشت به نگاه کردم !! شعر مهسا با نگرانی نگاهم کرد و سر تکون داد دست متن برای مهسا امینی برای استوری احساس کردم که دستمو گرفت با صدای آرومی پرسید خطرناکه؟
نگاهی به انداخت و اونم دست به جیب سرشو انداخت پایین شعر عاشقانه برای عشقم مهسا نفسی گرفت و گفت این بزرگترین عمیلاتیه که توی این چند سال اخیر قرار هست انجام بشه حالا من بودم که دست می فشردم دوتایی به هم چسبیده بودیم لرزش دست حس می کردم به شعر عاشقانه برای عشقم مهسا خیره شده بود که سرش پایین بود آب دهنمو فرو دادم و گفتم کی برمی گردین؟ دقیق نمیشه گفت شعر مهسای من سرشو گرفت بالا و گفت شعر مهسا بریم دیگه! کلی کار داریم؟ بعد روشو کرد به سمت من و گفت متن برای مهسا امینی برای استوری خانم حلال کنید اگه حرفی زدم یا کاری کردم که ناراحت شدین!