ویالنو گذاشت رو میز و عارشه رو هم کنارش. اومد سمت من. پتو رو که پایین پام بود باز کرد و بدنمو با پتو پوشوند. دستی روی چشماش کشید. صیغه موقت حافظون من چشه. خواست بره بیرون قبل از بیرون رفتن از اتاق بازم برگشت و نگاهم کرد. و رفت بیرون از صیغه موقت حافظونه... منم اونقدر فکر کردم که اصلا خوابم نمیومد لعنتی دلم خواب میخواست. تا یکم از این همه فکر فرار کنم..... اما نشد.....
یه ساعتی همش با خودم کلنجار میرفتم ک بخوابم که نشد... پا شدم و از اتاق رفتم بیرون اوممممم بوی غذا. ..ساعت دوازده و ده دقیقه بود. رفتم سمت اوپن و رو صندلی پایه بلندای پشت اپن نشستم و دستمو تکیه گاه چونم کردم و به کارای سایت صیغه موقت حافظون زل زدم... هنوز متوجه صیغه موقت حافظون نشده بود داشت فین فین. میکرد رو شو که چرخوند.متوجه سایت صیغه موقت حافظون شد و سریع اشکاشو پاک کرد.
تا صیغه موقت حافظونی میزو میچینم توام برو یه اب بزن به صورتت
باتعجب بهم نگاه کرد وگفت تو کی بیدار شدی. تو... گریه کردی؟ نه. ..پیاز پوست کندم.... آها.... ولی حاظرم شرط ببندم که گریه کرده بود. تا صیغه موقت حافظونی میزو میچینم توام برو یه اب بزن به صورتت غذا حاضره.. .. اومدو میزو که دیدم دهنم باز موند این از کجا فهمید دلم واسه قرمه سبزیاش تنگ شده. بشقابمو برداشت و شروع کرد به ریختن برنج. و گذاشت جلو دستم. دیوونه همین مهربونیایی بودم که معلوم بود ظاهری نیس...ریانیست.
سایت صیغه موقت حافظون میخوام برم موسسه
شروع کردیم به خوردن. سایت صیغه موقت حافظون میخوام برم موسسه.شب دیر برمیگردم. حق نداری کارتو زودتر راه بنداز. ا...صیغه موقت حافظون بیخیال. ...مسابقه است باید با بچه ها تمرین کنیم. اصلا حق نداری.... ببینم این بچه ها کین صیغه موقت حافظون نمیدونم کین حق نداری بری.... مگه صیغه موقت حافظونی بچه ام اینطوری باهام رفتار میکنی؟. هم بچه امی. هم زنمی.هم میترسم.
سرشو انداخت پایین و با غذاش بازی کرد و با خودشم هم زمان حرف میزد. چی داری میگی با خودت. به خودش اومدو گفت ها...هیچی.... بهتر بازم شروع کرد به انجام دادن کارقبلیش خندم گرفته بود به . غذاتو بخور... یکم که گذشت گفتم سیرم نمیتونم. غذاتو بخور یه شرط داره.... با عجله گفت چی.! ؟ خودمم بیام... هوع... تو بیای چکار...واسه تو که کاری نیست... حوصله ات سر میره.... به تو چه زبون درازی نکن نمیزارم بریآ اونش به خودم مربوطه.