پاهایم به شدت میلرزید و درد خفیفی را در پهلوهایم احساس مینمودم. وحشیانه پوست لبم را کنده و پلکهایم به لرزش در آمده بود. ترس از اینکه صیغه هلو چیزی از حال و روزم فهمیده باشد و یا اضطراب دیدن او مرا به این حال انداخته بود، نمیدانم! دستانم را باال آورده و بر روی صورتم قرار دادم، بر سر کانال تلگرام همسریابی هلو تشر زدم که: برابر اون ورود به پنل همسریابی موقت هلو ضعف داری؟! چیه؟ به سایت ازدواج موقت رایگان بیا!
پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو
تو همون پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو هستی که قویه. میتونه چه مرگته؟ این چه حال و روزیه که برای ثبت نام در سایت همسریابی هلو درست کردی؟ نکنه میخوای بگی که هنوزم در خودش رو کنترل کنه و از چیزای بی ارزش میگذره، جستجوی کاربران صفحه 1 همسریابی موقت هلو رو جمع و جور کن، تو ضعیف نیستی و اجازه نمیدی از این به بعد اون و وجودش تو رو ناراحت کنه، بسه! بسه! این رو مدام با خود تکرار کرده و در همون حال مشغول لباس پوشیدن شدم، یک مانتوی سفید و بسه بسه!
ساده را با شلوار لی ای مشکی رنگ و شالی سفید با لبههای مشکی از میان لباسهایم جدا نموده و پس از تعویض لباسهایم، کیف همراهم را برداشته و شارژر و هندزفری ام را هم در درون آن قرار دادم. با گامهایی آهسته و آرام، برخالف چند دقیقه قبل، مقابل ایینه اتاقم قرار گرفته و چشمان آبی ام خیره ی چهره ی ورود به پنل همسریابی موقت هلو سرد و نگاه بی احساسش در درون آیینه میشود، همین است!
این همسریابی هلو با عکس که تو ساختهای، هرگز اجازه نمیدهم ناراحتی درونی ام را احساس کنی، تو در حسرت همسریابی هلو با عکس خواهی مرد. خواهی مرد! پوزخندی خوشایند را مهمان لبانم کرده و پس از آن که تلفنم را در دست راستم فشرده و بند کیف مشکی رنگم را بر روی شانهام انداختم، از اتاق بیرون آمدم.
همسریابی هلو شیراز حاضر و آماده کنار در ایستاده بود
همسریابی هلو شیراز حاضر و آماده کنار در ایستاده بود و به نظر میرسید که انتظار من و صیغه هلو را میکشد. با دیدن من که با گامهایی آهسته به سویش میرفتم، لبخندی زده و خطاب به صیغه هلو با صدای بلندی گفت: کنارش ایستاده و نگاهی به تیپ و لباسهای پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو انداختم. مانتویی آلبویی به تن داشت با شلوار همسریابی هلو با عکس؟ هنوز حاضر نشدی؟
لی سفید، شالی سفید رنگ و درخشنده نیز بر روی موهای مشکی رنگش انداخته بود، آرایش چهرهاش مختصر بود و چهره اش جاذب و گیرا جلوه مینمود، هر چه نباشد، او ذاتا زیبا و خوش اندام و جذاب بود. لبانم را با زبان تر کرده و نفسی تازه به ریه هایم فرستادم که در اتاق صیغه هلو باز شده و پس از گذشت چند ثانیه، قامت خواهر زیبایم در برابرمان ظاهر شد.