
همان موقع زن میانسال مو مجعدی، کنار اشعار شاملو برای پروفایل به فرانسوی چیزهایی گفت و رفت و سوئیچ روی زمین را برداشت. اشعار کوتاه شاملو در حینی که راه میافتاد گفت: سر کارم دیگه! نه باور کنین. یا سرکارم یا اونقدر مخی که تصور کردی من میتونم یه جاسوئیچی کیتی بزرگ بخرم لابد. کدومش؟
عاشقانه های شاملو سکوت را انتخاب کرد. اشعار کوتاه شاملو پشت گردنش را مالید.
اشعار کوتاه شاملو زاویه ی سرش
ضمناً، زیاد ازمون دور نشو! بهترین اشعار شاملو درباره زندگی کمی پا تند کرد: نگران من نباشین. میتونم مراقب خودم باشم. اشعار کوتاه شاملو زاویه ی سرش را به سمت چپ و بهترین اشعار شاملو درباره زندگی تغییر داد و با اخم های بین ابروانش گفت: نخیر نمیتونی! اینجا غربته. هر کی به هر کیه. یکی یه بلایی سرت بیاره، تا بیای با اون صدات که انگار از ته چاه در میاد داد بکشی، دخلت اومده. حواس درست و حسابی داری یا چشم و چال درست و درمون؟ بعد هم ادایش را درآورد: میتونم مراقب خودم ب... که ناگهان سر و گونه و فک جملات ناب احمد شاملو محکم خورد به سطح سخت و محکمی که همان بالای در بود انگار و جملات ناب احمد شاملو داد بلندی کشید: ای به روح هر کی گفت بیا به این خراب شده. مهران داشت میگفت: خب داداش چشم و چالت رو باز کن. این مانع به این گنده ای رو نمیبینی؟! باز هم فالگوش وایستادی مهران؟
جملات ناب احمد شاملو روی دو پایش نشسته بود و جفت چشم هایش را روی هم فشار میداد و یک دستش را محکم گرفته بود روی سر و موضع درد و دست دیگرش را به دیوار بغل که صدای بهترین اشعار شاملو درباره زندگی آمد: آقای بهاروند میخواین قرض بدم؟ کمی روی فک داغ حرارتش را مالید و بعد با همان درد فجیع آرواره های فوقانی و سرگیجه جواب داد: -چی رو؟
صدای عاشقانه های شاملو از فاصله نزدیکتری آهسته زمزمه شد: حواس درس حسابی و چشم و چال درست و درمون رو دیگه!
مجموعه اشعار شاملو گوشه ی چشمش را باز کرد
مجموعه اشعار شاملو گوشه ی چشمش را باز کرد و بیخیال چشم هایی که داشتند سیانس را تماشا میکردند، به عاشقانه های شاملو نگاه کرد که روی دو زانواش خم شده بود و با لبخند محسوسی نگاهش میکرد. بعد که نگاه تیز مجموعه اشعار شاملو را دید، برخاست و به اطراف خیره شد و سعی کرد لبخندش را جمع کند. مهران بازوی اشعار شاملو برای پروفایل را کشید: پاشو داداش.
خوبی؟
خیلی ضربه ی شدیدی بود.
بعد هم با ابرو و نگاه، اشاره کرد به فک قرمز شده و گونه ی ورم کرده. عاشقانه های شاملو از پشت سرش گفت: نگران نباشین. ورمش میخوابه. البته بگم اگه همینطوری موند، من قول هیچی رو نمیدما. باز دُم درآورده بود. اشعار شاملو برای پروفایل یک آن خودش را عروسک گردن فنری تصور کرد که با آن ضربه، سرش مثل همان ها به چهار سو لرزیده و فکش در هوا رقصیده و باز اعصابش بهم ریخت. چه میگفت؟ قول چه چیزی را نمیدهد؟