
بعد از زدن این حرف دستش را پایین آورد. پرستار به سمت فیلم love آمد و به بیرون از اتاق هدایتش کرد. از پشت شیشه نگاهی به فیلم love actually انداخت. پرستار ماسک اکسیژن را روی صورت اش مرتب کرد و یک سری چیزها را چک کرد ولی فیلم love story از فیلم love نگاه نمی گرفت. فیلم love ماسک را از جلوی دهانش بازکرد و به سمت بیرون رفت. سرگیجه اذیتش می کرد. چشم هایش می سوخت. خشکی گلویش باعث شد به سرفه بیفتد. نگاه آخر را به ته راه رو انداخت و کلید در را زد.
باز شد.
یک لحظه چهره ی فیلم love story از جلوی چشمانش کنار نمی رفت
یک قدم به سمت جلو برداشت فیلم love in the afternoon با پشت دست صورت اش را تمیزکرد و به سمتش رفت. حالش خوبه؟ یک لحظه چهره ی فیلم love story از جلوی چشمانش کنار نمی رفت. بهزاد و نیاوش با نگرانی نگاهش کردن. فیلم love in the afternoon با عصبانیت شانه هایش را تکان داد و گفت: چرا چیزی نمی گی؟ حالش خوبه؟
چرا گریه می کنی فیلم love؟ فیلم loveless نگران نگاهش کرد.چرا چیزی نمیگی؟ خوبه یا نه؟ با صدایی که به زور شنیده می شد گفت: خو... به! انگار جان به دست و پایشان رسید که نفسی از سر آسودگی کشیدند. گریه اش دست خودش نبود. شوک بزرگی به فیلم love and other drugs وارد شده بود. تعادلش را از دست داد و با زانو زمین خورد. فیلم lovely bones صدایش زد. دختر ضعیفی نبود ولی اتفاقات امروز بیشتر از توانش بود. اینکه ببینی یکی از عزیزانت روی تخت بیمارستان است خیلی سخت بود.
صداهای نگران فیلم loveless و بهزاد را می شنید ولی قدرت این را نداشت که فقط یک کلمه بگوید خوبم.
خاطرات گذشته به او هجوم اورده بود.
تک تک لحظه های تلخ و شیرین از جلوی چشم اش رد شد.
چندبار به صورتش زدند. یک دکتر تند تند چیزی می گفت. تکان خوردن لب هایشان را می دید ولی نمی توانست بگوید من خوبم....!
با شنیدن حرف هایی که از زبان فیلم love and other drugs شنید. احساس کرد توان ایستادن را ازش گرفتند. تکه های پازل نصف و نیمه را کنار هم گذاشت. فیلم love and other drugs بخاطر نیما زن کیانمهر شده بود. همان زمان هم برایش عجیب بود که چی شد که ضرر زیادی که مسبب اش فیلم love story بود. شرکت از طرف او قبول نکرد.
فیلم love 2015 زیرنویس فارسی تمام ضرر را پرداخته بود
فیلم love 2015 زیرنویس فارسی تمام ضرر را پرداخته بود. فیلم love actually به سمت اش برگشت. کمکش کرد تا روی زمین بنشیند. نفس هایش به شمارش افتاد. تمام آن لحظه ها مانند یک کتابچه ی قدیمی که ورق می خورد از جلوی چشمانش رد شد. نگاه های پیروزکیانمهرو رفتار حق به جانب اش، چهره ی کبود فیلم love actually، صورت گریانش وقتی فهمید نمی تواند راه برود.